|
![]() |
|||||||
Friday, June 27, 2008
ای ویوا اسپانیا
![]() -خوب طبیعتن با نتیجه امشب خیلی سخت بود آدم هیچ چیز ننویسه!! - دلم برای روسها سوخت، از بس که کم طرفدار داشتند امشب. بازی ایتالیا- اسپانیا, جرج و اژدها نصف-نصف شده بود. اما امشب طرفداران اسپانیا تقریبن همه پاب رو تسخیر کرده بودند. - این مربی ترکیه منو یاد علی پروین و لمپنیاش میانداخت. با عرض معذرت از جناب مربی ترک البته. - به تیم آلمان پیشنهاد میکنم قبل از بازی فینال اسمشو عوض کند بگذارد فرانسه، از بس که تا به حال -جز در بازی با پرتقال- هر بار ناپلئونی رفته مرحله بعد! - تیم اسپانیا ممکنه عرق ملی نداشته باشد، اما دارد یک تیم هماهنگ میشود. البته خودمانیم، این اسپانیاییها آن قدر با لطافت بازی میکنند که هر بار رویشان فول میشد، من میگفتم الان از کنار زمین یک گیتار قرض میکند و میزند زیر آواز در مورد جفای دنیا! Link . 2 Comments Monday, June 23, 2008
وقتی که اسپانیا بالاخره خودش را یک تیم حساب میکند
میگوید: "باور نمیکنم اگه بگی که هنوز وبلاگ مینویسی!" واقعیت این است که روزانه نوشتن را دوست دارم و هر وقت که مدتی نمینویسم، یاد حرف آن سیاستمدار انگلیسی میافتم و بیشتر دلم برای نوشتن تنگ میشود. اما گاهی زندگی آن قدر شلوغ میشود که آدم نوشتن و مخصوصن وبلاگنویسی را میگذارد برای یک وقت فراغت که این وقت فراغت هم کانوینینتلی(!) هی میافتد عقب. یک وقتهایی هم به محض اینکه سر آدم یک کم خلوت میشود، یک چیزی مثل این یورو 2008 لعنتی اتفاق میافتد. +++++ این دو هفته کار هر شب ما این شده یک بار انگلیسی جمع شدن و بازیها را تماشا کردن. از ظهر به وقت اینجا که بازیها برگزار میشوند، من باید حواسم جمع باشد که سایتهای خبری را نگاه نکنم، با کسی سر کار یا تلفنی و اینترنتی در مورد فوتبال حرف نزنم و چت نکنم، در کافهتریااز جلوی تیوی رد نشوم و بالاخره موقع برگشتن به خانه در ماشین رادیو گوش ندهم که خدای نکرده نتیجه بازی لو برود و روزم اسپویل شود (آن دفعه حواسم نبود و رادیو روشن بود و درست تا رسیدم دم بار، ان پی آر یک جمله گفت که "آلمان رفت برای سمی..." که فوری رادیو را خاموش کردم اما تمام شبم خراب شد، مخصوصن که طرفدار پرتقال بودم با آن بازی گند آخریاش). در جرج و اژدها هم بساط کرکری و داد و هوار برقرار است و خیلیها اصلن با لباس تیم کشور مورد علاقهشان پیدایشان میشود. آبجو هم که طبعن به مقدار وافر موجود است. بعد هر شب این برنامه را اجرا کردن و هنگآت بعدش و طبعات مختلفش، خوب بدجوری زندگی آلردی مختل آدم را مختلتر میکند. آخر هفتهها البته کمی بهتر است. میشود همان ساعت یازده و نیم آنجا جمع شد و بازیها را زنده دید. و گاهی مثل امروز کل پاب برای 120 دقیقه می شود شعار و کرکری و ادعا و افسوس و آه و البته با برنده شدن اسپانیا هم تمامش میرود روی هوا! ++++ حالا انگار قرار است که بازی فاینال را در کشور میزبان تماشا کنم. دلم میخواست این سفر دو روز دیرتر میشد که بردن اسپانیا از آلمان را هماینجا و میان همین کراد میدیدم و آخر شبش هم مثل امشب میآمدم و میان خواب و بیداری خودم را زور میکردم که وبلاگ بنویسم!! Link . 0 Comments Sunday, June 15, 2008
شکلها و شمایلها و از این حرفها
![]() ![]()
این هم به خاطر گل روی خانم ماندانای مانتنویوای :-) * From the artist's statement Link . 4 Comments |
![]() April 2005 May 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 May 2009 June 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 August 2010 September 2010 October 2010 February 2011 March 2011 April 2011 January 2012 May 2013 October 2013 January 2014 February 2014 March 2014 April 2014 June 2014 August 2014 December 2014 January 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 |
![]() |
||||||
Email: 2bareh[AT]gmail[DOT]com |