|
![]() |
||||||
Sunday, October 31, 2010
پانصد سرِ سردرگم
![]() مامور مهاجرت به برگه گمرگم نگاهی میاندازد و میپرسد: "این همه جا در این مدت کم؟ برای چی رفته بودی؟" با بیحوصلهگی جواب میدهم: "کار، تعطیلات، کار". راست میگوید. در عرض پنج هفته و خوردهای، دور کره زمین را یک بار چرخیدهام: اینجا، پاریس، تهران، آمستردام، گوانگجو، هنگکنگ و دوباره اینجا. بار چندم-ام هست البته. آن بار اول، سال 98، آدم یاد دور دنیا در هشتاد روز و آقای فلیس فاگ و موسیو پاسپارتو و کاراگاه فیکس و خانم آودا میافتاد و هیجانزده میشد. اما این روزها این جور مسافرتها مرا یاد فاصلهها میاندازند. فاصلههای طولانی. فاصلههای بیست و چند ساعته. فاصلههای غیرقابل جبران. توی تاکسی مسیرِ خانه، دارم با خودم در مورد این یکی مسافرتِ آخری فکر میکنم. به سه روزِ روزی 10 ساعت جلسهی سریاول و یک هفته تعطیلات تهران و هفته دومِ مخلوط کار و تعطیلات و بیخوابی و قاطیشدن همه چیز (از من میشنوید، هیچوقت کار و تعطیلات را با هم مخلوط نکنید!) و ده روزِ روزی 12 ساعت جلسه نفسبُر سری دوم به علاوهی هر شبش سه ساعت کار در اتاق هتل. به آمستردام که از 16 ساعتی که بودم، 13 ساعتش را در بیزنس لانجِ فرودگاه کار کردم و سه ساعت وسطش را رفتم شهر به کانالگردی. به هنگکنگ که به جای اینکه دو روز آخر را بمانم و برای خودم بچرخم، بلیطم را تغییر دادم و یک نصف روز بیشتر نماندم از خستهگی و کوبیدهگی و نخوابیدهگی و افسردگی و دلتنگی و دلرنجی و دلمُردهگی. به جلسات فکر میکنم که با شصت و خوردهای آدم قَدَرِ پرمدعا و هشتاد و اندی پروپوزال شروع کردیم به ارائه و سوال و جواب و مقایسه و مقابله و مباحثه و گاهی هم خشتک یکدیگر را تا مرز سر هم کشیدن و بعد رسیدن به انعطاف و تفاهم و همکاری و تصمیم جمعی و خروجی مشترک با کلیات کافی و معماری تکمیل و جزییات دقیق و توابع صحیح، که هم همهی همکاران محترم راضی باشند و هم نتیجه قابل دفاع. بعد اصولن لذت میبرم از این پروسهی رساندن رقابت و برتریجویی به همکاری و همگرایی، و معمولن هم هبجانزده میشوم وقتی نتیجه میدهد. و صد البته کیف کردم که آخر هر سری، کلی آدم آمدند به تشکر از جهت ترتیب و تقسیم و ترکیب و ترغیب و تصمیم و خلاصه به مقصد رساندن قافلهی هفتاد و دو ملت. مثلن یکیشان آن دفعه میگفت "امیزینگ دت یو کن دو آل دیس این ریل تایم. ایون مور امیزنیگ دت یو کام آپ ویت اِ نیو سلوشن آن دِ وایت برد این فرانت او سو منی پیپل اند دی بای ایت!". یا آن یکی این دفعه ایمیل فرستاده که "من فهمیدم تو چه جوری جواب میگیری از جلسه. با سوالات میذاری جزییات روشن میشه و تشابهها و تفاوتا در میآد. بعد برمیداری همونجا راهحلها رو کانسپچوالایز میکنی و از روی کانسپها، دید کلی در میآد و بعد هم تصمیمی که مورد قبول همه باشه." این حرفها برای بهبه و چهچه و چه خوبام و خلاصه خود-جگربینی نیستند. برعکس، ماندهام آدمی که یاد گرفته این همه آدم سخت را در روز اداره کند و به نتیجه برساند و هر شبش هم با یک گروهشان معاشرت و مستی و حتی به خوردن هشتپا و پنجه مرغ و کله ماهی و سنگدان فلان جانور و بیضه بهمان حیوان پا دهد (من که هیچ کدام را نخوردم البته. بجایش کلی دامپلینگ خوردم که معلوم نبود تویشان چی هست بدتر از اینها)، چطور گاهی در روابط شخصی، دست و پا شکسته و الکن و علیل میشود در قانع و منعطف و منصف کردن طرفش؟ بهترین راهحلش هم این میشود که تو حرفهایت را بزن و من هم حسهایم را میگویم و اگر هم جهت نبودند، شما را به خیر و ما را به سلامت. بعد همه اینها اصلن به کنار. چرا هنوز هر بار که سوار تاکسی فرودگاه میشوم، افسردگی شروع میکند به غالب شدن و تا خودِ اینجا و حتی دو هفته بعدش شدید ادامه دارد؟ که انگار ترکِ ایران هنوز عادتم نشده بعد از این همه سال. Link . 3 Comments |
![]() April 2005 May 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 May 2009 June 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 August 2010 September 2010 October 2010 February 2011 March 2011 April 2011 January 2012 May 2013 October 2013 January 2014 February 2014 March 2014 April 2014 June 2014 August 2014 December 2014 January 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 |
![]() |
|||||
Email: 2bareh[AT]gmail[DOT]com |