No Walk For You
بعد از خستهگی ناشی از کلی فسفر سوزوندن و سوزاندن (!) ٬ عصری با انرژی تهکشيده از جلسه اومدم بيرون. ديدم عجب هوای توپيه. به خاطر بارون صبح٬ هوا پاکِ پاک بود و مرطوب و مطبوع و خنک. عين يه عصر بهاری. چقدر هوس قدم زدن کرده بودم٬ يا نشستن زير درختهای بلند. گفتم میرم خونه لباسمو عوض میکنم و توی راه هم میبينم کی رو میشه پيدا کرد که اهل آلاچيق نشينی باشه و در این لحظه آزاد. اولی تلفنش خاموش بود. دومی جواب نداد و سومی هم زنجان تشريف داشتن.
هيچی ديگه. سهم من از هوای امروز شد پنجرهی باز اتاقم!
Link .