Sunday, October 08, 2006

The Man Who Wanted To Be The King

اتفاقی سروکله هر سه شان پیدا شده است. (یعنی واقعن اتفاقی؟!) یکیشان برای افطار آش رشته خریده است. دور میز می نشینیم. یکی دیگرشان می رود و زولبیا بامیه می گیرد. یکی دیگر چای می آورد. هر سه روزه اند و افطار باز می کنند. من هم که نخودی. هر کدام داستانش را می گوید و البته التماس دعایی هم دارد. هر سه در راه رفتن گیر کرده اند. هر کدام حداقل دو-سه سالی است که علاف رفتن شده است. یکی شان کانادا و دو تای دیگر امریکا. به آش اشاره می کنم و می گویم: "رفتن آش دهن سوزی نیست." یکی شان می گوید: "آقای د..، شما که مشکلی ندارین و می تونین همین فردا سوار هواپیما بشین و برین، این حرف رو می زنین!" زهرخندی می زنم که: "فکر می کنی. داشتن ویزا و بلیط و ... دلیل کافی بری رفتن نیست..."

+++

برایم در مورد مراحل کارش تعریف می کند. همه کارهایش تمام شده و حالا منتظر است که سفارت پاسپورتش را برگرداند. با ویزا البته. مادرش وارد می شود. پس از سلام و احوال پرسی، می گوید: " تو هنوز اینجایی؟ من مطمئنم که ش... میره استرالیا و تخصصشم می گیره و بر می گرده و تو هنوز اینجا موندی!" من با خنده جواب میدهم: "احتمالن درست می گین."

+++

توی پایتخت دارم ویترین مغازه ها را نگاه می کنم و دنبال وسیله ای می گردم. تلفن زنگ می خورد. نگاه می کنم می بینم که شماره با ۰۰۱ شروع می‌شود. صدایش را بعد از دو سال می شنوم. می گوید "شنیدم میخوای برگردی امریکا. داریم یه شرکت می زنیم. خواستم ببینم که مایلی به ما ملحق بشی؟" همان جا در راهروی طبقه اول پایتخت در حالیکه من قدم میزنم و می روم و می آیم ۴۵ دقیقه ای در موردش حرف می زنیم.

+++

از مرکز تحقیقات ... زنگ می زنند. می گویند: "برای آن پروژه که قرار بود 50 درصد هزینه اش را ما تقبل کنیم، شورای عالی قبول کرده است که همون جور که درخواست کرده بودین، 100% هزینه اش را بدهد. حالا حاضرین پروژه رو شروع بکنین؟"

+++

...

 . 
Comments
   







  Feed

 Email

 April 2005
 May 2005
 July 2005
 August 2005
 September 2005
 October 2005
 March 2006
 April 2006
 May 2006
 June 2006
 July 2006
 September 2006
 October 2006
 November 2006
 December 2006
 January 2007
 February 2007
 March 2007
 April 2007
 May 2007
 June 2007
 July 2007
 August 2007
 September 2007
 October 2007
 November 2007
 December 2007
 January 2008
 February 2008
 March 2008
 May 2008
 June 2008
 July 2008
 August 2008
 September 2008
 October 2008
 November 2008
 December 2008
 May 2009
 June 2009
 September 2009
 October 2009
 November 2009
 December 2009
 January 2010
 February 2010
 March 2010
 April 2010
 May 2010
 June 2010
 July 2010
 August 2010
 September 2010
 October 2010
 February 2011
 March 2011
 April 2011
 January 2012
 May 2013
 October 2013
 January 2014
 February 2014
 March 2014
 April 2014
 June 2014
 August 2014
 December 2014
 January 2015
 March 2015
 April 2015
 May 2015
 June 2015
 
  Email: 2bareh[AT]gmail[DOT]com    

Powered by Blogger