Saturday, November 25, 2006

یا کمیسر حکم می‌کند!The Daily Newsٰ

ظاهرن آن پنج ساعت توی فرودگاه آن‌قدرتکانش داده بود که چند بار برگشت به من گفت: "تو دیوونه ای که می تونی بری و هنوز توی این کشور موندی."

این گونه تجارب است که آدمها را تکان می دهد.

+++++

کل کار تشکیل ‌‌شده بود از یک روحوضی مدرن شده، چندتا جوک ریسایکل‌ شده، و چسباندن چند قسمت بی‌مورد موسیقی و رقص. خوشبینانه بخواهیم نگاه کنیم نقد ابتذال بود با ابتذالی از همان دست.

نقد ابتذال با ابتذال ممکن نیست.

+++++

یکی از خصوصیات تفکر واقعیت‌ گرا (factual thinker) این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم کار خودش را می‌کند. هر چقدر هم فکت‌های داده شده را نادیده بگیریم، مغز آنها را جایی ذخیره می‌کند و یک‌باره تناقض آنها را آشکار می‌کند.

+++++

من آدم نوع "تحت تاثیر نگاه اول" نیستم. یعنی در نگاه اول (فرست ایمپرشن) آدمها معمولن در من آنچنان تاثیری - مثبت یا منفی- نمی‌گذارند. ظاهرن برعکس خیلی از آدمهای دیگرم.

+++++

حرصم در می‌آید وقتی معذرت خواهی بی‌مورد می‌شنوم. بعضی وقتها اگر شکایتی هست، برای شنیدن معذرت خواهی نیست. بیان واقعیت است ونشان دادن آیرونی آن. نشان دادن آنچه که می‌باید باشد و نیست.

+++++

گاهی نپرسیدن یک هنر است. یک نوع تهذیب نفس شاید. در مقابل، جواب پرسش‌های نکرده را دادن، هنری والاتر. نشانه از شناخت طرف مقابل دارد و بها دادن به دغدغه‌های او. در این مواقع است که وقتی یکی نمی‌پرسد و دیگری پاسخ سوال نپرسیده‌‌اش را می‌دهد، هر دو یک همدلی دوسویه می‌کنند.


+++++

من حکم می‌کنم، تو حکم می‌کنی، ما حکم می‌کنیم. چه کاری ساده‌تر از حکم کردن؟


پ.ن: هاها! ظاهرن نوشتن من تبدیل شده است به یک سری "کوت" از خودم!

 . 
Comments
حالا درست که بعدش می گید این حکم ها رو برای خودتون دادید و لازم نیست درست بیاد به نظر باقی .. اما می هی دارم فکر می کنم واقعا "نقد ابتذال با ابتذال ممکن نیست."؟
فکر می کنم با به نمایش گذاشتن حدبالای هرچیزی ، در موقعیت نقدش قرار می گیریم

حالا گیرم که من اصلا نتونم ابتذال اشباع شده رو به عنوان نقد حتی تحمل کنم و خیلیم دلم خواست که می گفتید چی بوده اسم این احتمالا تیاتر که گریبانگیرمون نشه

ـــ

نشستن در مقام حاکمی هم نباید کم لذت بخش باشه

Anonymous Anonymous | 2:29 PM | Link   

This comment has been removed by a blog administrator.

Blogger Once Again | 6:02 PM | Link   

هاها یرماجان، عرض شود که اسم تئاتر "زندگی شیشه‌ای" بود (خودمم تا آخرش نمی دونستم اسمشو و بعدن پرسیدم!) در همان رده قهوه خانه زری خانم و الخ.

بعد هم عرض شود که اتفاقن نظر دیگران برایم مهمه. مثل همین چالش کشیدن حکم ابتذال. بگمانم منظورم اینه که وقتی گفتار و حرکات مبتذل بعنوان طنز بخورد عموم داده می‌شه، خودش ممکنه بشه یه الگو. همان قضیه برره و الخ

در مورد بقیه حکم‌ها هم خوب در واقع روزنگاری شخصی هستن و گلایه و درد دل و الخ.

بعد هم بعله که: ایستز گود تو بی د کینگ و الخ.

خداییش کسی کامنت ها رو به این جزییات جواب میده با این همه الخ؟

Blogger Once Again | 6:06 PM | Link   

ای بابا ! خوب نکنید اینکارا رو .. یعنی نبینید این چیزا رو
من به یاد کیل بیل نوشتم اون جمله رو .. که صبح سحر بعد دیدنش زنگ زدم به دوستی که خوب که چی و دوساعت فریاد کشیدیم پای تلفن تا پذیرفتم اون همه دست و پای کنده شده و خون ، یه جورایی هجو اون ژانره
ولی خوب به نظرم بعضی چیزا رو فقط می شه دید و گذشت ، بی فکر و موندن اثری حتی
که با ندیدنش هم چیزی از دست نمی ره

روزنگاری شخصی و گلایه و درد دل و الخ بامزه ست که همراه می شه با حکم اتفاقا
ـ مثل فکت های هاروی کرومپت شاید ، دیدید؟ ـ

خداییش کسی کامنتهاشو با این همه جزئیات دنبال می کنه ؟

Anonymous Anonymous | 12:45 AM | Link   

خب البته دست من نبود، فشار دوستان زیاد بود.


بعد هم شاید برای همین من از کیل بیل خوشم نیومد هر چقدر هم که کلی ازش تعریف شد که در ستایش سینماست و ژانرهای مختلف آن و اصل سینماست و از این جور حرفها

بعدتر هم که نه متاسفانه. در مورد هاروی کرومپت شنیدم و مشتاقم که ببینمش. اما این فیلمی ما نداشت که.

و البته الحق که کس دیگری فکر نکنم کامنت های اینجا رو با این دقت دنبال بکنه. برای همین تشکر بسیار داره و از این حرفها مخصوصن از کسی که اهل کامنت گذاشتن هم نبوده قبلن ها . مرسی بازم.

Blogger Once Again | 2:59 AM | Link   

خوبه ، داشتن دوستایی که با فشار چیز بد حتی به خورد آدم بدن خوبه
پس زیاد هم حسودی نکنید به دیگران
ـ پست بالاتر ـ

من هم ، فکر کنم خیلی از آدمایی که ادعاشون می شد هم واقعا خیلی هم کیل بیلو دوست نداشتن ، فقط روشون نمی شد اعتراف کنن

من دارم و چون بسیار نیکوکارانه بهم رسیده و به ازای دریافت یک کار خوب باید سه تا کار خوب کرد و من غالبا همون یکیشم نمی کنم ! حاضرم با پیکی ، چیزی بفرستم خدمتتون

مکمل بند پنج احکامتون ، بعضی وقت ها گفتن یه چیزایی برای اطلاع دادن درباره ی موقعیته فقط ، نه شنیدن تشکر
فعلا که انگار من اینجا راحت تر و پر حضورترم تا وبلاگ خودم
مهمونی نمیرم ، نمیرم .. وقتی می رم ، برگشتنی نیستم
افراط و تفریط مسخره ست دیگه

در ضمن ! لطفا دیگه به این یکی جواب ندیددیگه

Anonymous Anonymous | 11:31 AM | Link   

   







  Feed

 Email

 April 2005
 May 2005
 July 2005
 August 2005
 September 2005
 October 2005
 March 2006
 April 2006
 May 2006
 June 2006
 July 2006
 September 2006
 October 2006
 November 2006
 December 2006
 January 2007
 February 2007
 March 2007
 April 2007
 May 2007
 June 2007
 July 2007
 August 2007
 September 2007
 October 2007
 November 2007
 December 2007
 January 2008
 February 2008
 March 2008
 May 2008
 June 2008
 July 2008
 August 2008
 September 2008
 October 2008
 November 2008
 December 2008
 May 2009
 June 2009
 September 2009
 October 2009
 November 2009
 December 2009
 January 2010
 February 2010
 March 2010
 April 2010
 May 2010
 June 2010
 July 2010
 August 2010
 September 2010
 October 2010
 February 2011
 March 2011
 April 2011
 January 2012
 May 2013
 October 2013
 January 2014
 February 2014
 March 2014
 April 2014
 June 2014
 August 2014
 December 2014
 January 2015
 March 2015
 April 2015
 May 2015
 June 2015
 
  Email: 2bareh[AT]gmail[DOT]com    

Powered by Blogger