|
|||||||
Wednesday, July 04, 2007
Dr. Strangerlaw Or How I learned to Beat The Hell Out Of People
شاید شهر سان فرانسیسکو یکی از بهترین نمونهی جامعهای باشه که مردم تا حد زیادی با روشهای مختلف در کنار هم بدون درگیری و با انعطاف پذیری زندگی میکنن. به گمونم هر کس -حداقل در تئوری- میتوانه سیستم ارزشی خودش را داشته باشه. این یعنی اعتباری بودن و شخصی بودن اخلاق. مثلن یک کار که از دید شخص x اخلاقی به نظر میرسه، میتونه از دید Y غیراخلاقی باشه. هم X در انتخاب روش زندگی خود آزاده و هم Y در اظهار نظر خود. اگه Y میگه: "این کار غلطه" یعنی" این کار مطابق سیستم ارزشی من نیست." لازم هم نیست دیسکلیمر بده و شما دیگه خودت میدونی و این فقط نظر من بود و الخ. یه چیز دیگر اینکه به محض آن که کسی دارای سیستم ارزشی شد، طبیعیه که اطرافش را با اون سیستم ارزشی قضاوت کنه. قضاوت هم یکی از ابزارهای زندگی ماست. روزانه چندین بار قضاوت میکنیم و بر مبنای قضاوتهامون هم تصمیم میگیریم. در مورد دیگران هم، تا وقتی هم که سعی در تحمیل کردن قضاوت خود نداریم، فقط نظر خودمون رو گفتیم. قضاوتمون هم مثل سیستم ارزشیمون سلیقهایه. نقش قانون هم اینه که وقتی همخوانی بین دو یا چند نفر وجود نداره، بجای متوسل شدن به اخلاق که یک امر فردیه، به یک سری قوانین حقوقی رجوع میکنه. حالا این که این قوانین حقوقی چقدر تحت تاثیر پرادایم ارزشی خاص وضع شدن و چقدر بیطرفن، خودش بحث جداگانهایه. قوانین امریکا - با این همه ادعای جدا بودن سیاست و مذهب- که به نظر من کلی از معیارهای ارزشی مسیحیت تاثیر گرفتن. همه اینها به کنار، یه روال شخصی که من روز به روز دارم بهش بیشتر معتقد میشم، قانون طلایی کنفسیوسه: آنچه که برای خودت نمی پسندی، برای دیگران مپسند. هر چند پیش و پا افتاده و ساده به نظر میآد، اما تجربهام میگه عمل کردن بهش اصلن کار راحتی نیست. خیلی مواقع این سوال برام پیش میآد که اگر جامو با طرف مقابل عوض میکردم، آیا باز هم نظرم همین بود و این کاری رو که کرده بودم می پسندیدم؟ بگذریم که ماها که یک کم دست به توجیهمون خوبه، اینو هم بلدیم که جایی که به نفعمون نیست چطوری بپیچونیم: "نه، ولی این فرق میکنه..." پ.ن: حالا چی باعث شد این ها رو بگم بماند. اما ثبتش خوبه برای یه ده سال بعد که محافظهکار(تر) شدم! Link . 0 Comments
Comments
|
Feed April 2005 May 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 May 2009 June 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 August 2010 September 2010 October 2010 February 2011 March 2011 April 2011 January 2012 May 2013 October 2013 January 2014 February 2014 March 2014 April 2014 June 2014 August 2014 December 2014 January 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 |
||||||
Email: 2bareh[AT]gmail[DOT]com |