Tuesday, July 03, 2007

ّّOnce Upon A Cup

ٔRoyal Ground Cafe, San Francisco, June 2007, Once_Again

کاش می‌شد نشست یک سری داستان کوتاه ‌نوشت با یک سری وجه مشترک. اول که همه داستان‌ها در کافی‌شاپ‌های مختلف سان‌فرانسیسکو بگذرند. در هر قصه با کافی‌شاپی جدید و معماری داخلی آن آشنا بشویم و از زبان راوی با یک آدم این شهر که در آن کافی‌شاپ ملاقات می‌کند. تنها ارتباط بین داستان‌ها‌ هم خود راوی باشد.

چند تا از کافه‌ها:
- کافه‌‌ای با صندلی‌ها و میزهای کهنه‌ای که تمام روزنامه‌ها و مجله های شهر را در پنجره‌هایش گذاشته برای مطالعه.
- کافه‌ای که گونی‌های دانه قهوه‌ و قهوه‌جوش‌های قدیمی را کرده دکور و تمام دیوارش عکس های سیاه و سفید است.
- کافه‌ای ارگانیک و محیط ِزیست-گرا، که لیوان کاغذی و شکر پاکتی و دیگر مواد آلوده‌کننده محیط مصرف نمی‌کند.
- کافه‌ای که لباش‌شویی دارد و می‌توانی لباس‌هایت را بریزی برای شستن و هم‌زمان قهوه بخوری و به اینترنت وصل شوی.
- کافه‌ شیکی که دکورش نقاشی‌‌ها، مجسمه‌ها و کارهای هنری‌ست و هر شب یک گروه موسیقی می‌آورد.

چند تا از آدمها:
- خانم شصت و خورده ساله‌ای نویسنده‌ای که لباس مشکی و کلاه فرنچ صورتی به سر دارد و به خودش رسیده و در کافه مقاله می‌نویسد.
- آقای سی خورده ساله‌ای گی انگلیسی که ماساشور است و قرار است برای یک ماه برود آسیای جنوب شرقی
- چهار مرد میان‌سال که بیرون کافه نشسته‌اند و دارند از آهنگ‌های هارد‌راک دوره شصت مورد علاقه‌شان‌ حرف می‌زنند.
- خانم چهل و خورده ساله‌ای که تازه از مکزیک برگشته و می‌گوید کوماساترا و تنتریک می‌داند.
- پسر بیست و دو- سه ساله‌ای که نوازنده بیس یک گروه موزیک است و از تلاش برای شناخته شدن و بستن قرارداد در این شهر می‌گوید.
- خانم صاحب کافی‌شاپی که خیلی خوش‌رو و دوست‌داشتنی و مهربان‌ست و کلی به راوی می‌رسد و موقع رفتن یک شیرینی بزرگ در پاکت می‌گذارد و به او به حساب کافه می‌دهد.

محل‌ها و آدمها را از واقعیت بگیریم. گفتگوها هم فراز و نشیب خاصی نداشته باشند. بعضی‌ها‌شان کوتاه و بعضی کمی بلندتر. قرار هم نباشد که آدم‌ها را کاملن به ما بشناسانند. حتی می‌توانند بین واقعیت و تخیل در نوسان‌ باشند و بیشتر از هر چیزی از تنوع سبک زندگی، پوشش و نوع نگاه آدمهای این شهر بگویند. شاید در لابه‌لا هم کمی از دغدغه‌های این روزهای راوی.

خلاصه فقط می‌ماند یک نویسنده و کمی وقت و مقدار زیادی حوصله!

 . 
Comments
اونی که لاندری داره رو بگو!!! راستی راستی وجود داره؟ چه با حال!!!

Anonymous Anonymous | 8:46 AM | Link   

سایه، حدس بزن اسمش چیه؟......Brain Wash!!!

Anonymous Anonymous | 9:53 PM | Link   

   







  Feed

 Email

 April 2005
 May 2005
 July 2005
 August 2005
 September 2005
 October 2005
 March 2006
 April 2006
 May 2006
 June 2006
 July 2006
 September 2006
 October 2006
 November 2006
 December 2006
 January 2007
 February 2007
 March 2007
 April 2007
 May 2007
 June 2007
 July 2007
 August 2007
 September 2007
 October 2007
 November 2007
 December 2007
 January 2008
 February 2008
 March 2008
 May 2008
 June 2008
 July 2008
 August 2008
 September 2008
 October 2008
 November 2008
 December 2008
 May 2009
 June 2009
 September 2009
 October 2009
 November 2009
 December 2009
 January 2010
 February 2010
 March 2010
 April 2010
 May 2010
 June 2010
 July 2010
 August 2010
 September 2010
 October 2010
 February 2011
 March 2011
 April 2011
 January 2012
 May 2013
 October 2013
 January 2014
 February 2014
 March 2014
 April 2014
 June 2014
 August 2014
 December 2014
 January 2015
 March 2015
 April 2015
 May 2015
 June 2015
 
  Email: 2bareh[AT]gmail[DOT]com    

Powered by Blogger