|
|||||||
Sunday, August 26, 2007
Dancing On Toes With The Devil
بعد از 6 ماه بالاخره رفتم سلمونی.بار اول بود که این خانم صفا دهندهی مو- همان هراستالیست خودمان -رو میدیدم. مطابق ِ معمول ِ این چند وقت اکثر ِ خانومهای اینجا کلی از موهام و موجهاش تعریف کرد و توصیه که حیفه کوتاه بشن. بعدم گفت اگه خسته شدم یک کم دیگه صبر کنم میشه با کش از پشت بستشون. بهش گفتم که من یه عمر کله مبارک رو کوتاه نگه میداشتم که موجش زیاد تو چشم نزنه و قیافم پروفشنال و محترم باشه و مثلن آبرومند باشم. حالا این آخر عمری که ولش کردم به امان خدا، کلی طرفدار پیدا کرده و تحویل گرفته میشم از این بابت! چرا اینجا همه چی برعکسه؟ ++II++ روی دفتره نوشته: "دفترچه افسانهای همینگوی، پیکاسو و چتوین". قیمت پشتش رو نگاه میکنم و به خودم میگم: " معلومه که همینگوی و پیکاسو و چتوین مرفه بیدرد بودن!" ++III++ یه زمانی من میگفتم: "Happiness is a state of the mind" این روزها معتفدم: "Hoppiness is a stateless-ness of the mind!! " ++IV++ معمولن آدم هر چی که سالخوردهتر میشه، محافظهکارتر هم میشه و برندهایی که ازشون خرید میکنه رو یک درجه عوض میکنه به سمت برندهای رسمیتر و آبرومندانهتر. اما نمیدونم چرا کار من برعکس شده. هر دو سه سال یک بار حس میکنم که فروشگاههایی که مشتریشون بودم کانسروتیو و حوصله سربر شدن و سوئیچ میکنم به یک فروشگاه هیپتر. این روزها اینجا شده محل خرید مورد علاقهم!! ++V++ یکی دیگه از عوارض سالخوردگی زود تموم شدن باتری آدمه. یه زمانی بود اگه یک هفته نخوابیده بودم و باز فرصت خوبی پیش میاومد بیخوابی مهم نبود و ادامه میدادم و انگار نه انگار. اما الان دیگه نه. هر چقدر هم یه کانورتبل وی 8 و هوای عالی و گرین سینری بهم چشمک زدن، حتی تاپ ماشین رو هم پایین ندادم و یه راست رفتم گرفتم خوابیدم تا خستهگی سه شب متوالی بیخوابی رو یک کم جبران کنم. تازه مثل بچههای کوچیک مرتب به خودم غر میزدم: "من تختخواب خودمو میخوام!" ++VII++ همه ملت چشمون تو خیابون دنبال ماشینهای سی چهل هزار دلاریه، چشم من یکی دنبال ماشین هزار دو هزار دلاری! ماشین جانک تمیز که میبینم سرمو برمیگردونم. میگن نیاز آدم رو به چه ایدههایی میکشونه! یه اسکوتر هزار دلاری هم اضافه کنم به این ترکیب، میشم پلنگ صورتی! ++VIII++ از مدتها قبل من معتقد بودم که آیفون با وضعیت فعلیش چندان موفق نخواهد بود. مطمئنن نه به موفقیت آیپاد. احتمالن دو سه ورژن هم طول میکشه تا قابل قبولش کنن و البته مسائل شبکهاش به سادگی اینترنت نیست که اپل خودش بتونه تنها حلش کنه. بعد هم معلوم شد که فروش آی فون اونقدری نبوده که اپل پیشبینی میکرده. با تمام اینها یه روز سر ناهار با آیفون یکی از همکارهام بازی کردم و چند شب پیش هم که توی فروشگاه اپل بودم کلی روشهای تذهیب نفس جلومو گرفت تا با یک آیفون بیرون نیام! ++IX++ این Richard Brason هم میخواد همه چیزش با بقیه متفاوت باشه. سوار هواپیمای دیسکویی نشدهبودیم که اون هم نصیبمون شد: صندلیهای چرم سیاه با پشت صندلیهای ملامینی براق شیری، چراغهای قرمز و آبی سقف و مهموندارهایی که مثل گارسون کلابها سیاه پوشیدن. فقط مونده بود که آهنگ ستردینایت رو بذاره و جان تراولتا رو بفرسته وسط راهرو برقصه برامون. فکر کنم با سرویسش پوز خطوط هواپیمایی امریکا رو بزنه. ++X++ من واقعن به یک هفته خواب مداوم و استراحت مطلق احتیاج دارم. تعطیلات نداشتهمون هم کمخوابی میآره! ++XI++ همه میگن امریکاییها باید عراق رو ول کنن و برگردن. دمکراتها که از قبل فشار میآوردن، حالا روز به روز تعداد جمهوریخواهها که طرفدار تخلیه فوری عراق میشن داره بیشتر میشه. اون هم بیشتر به خاطر فشار افکار عمومی. اما پای حرف خود عراقیها و شرایط زندگی هولناکشون که میشینی، میفهمی که تخلیه عراق باعث بدتر شدن اوضاع میشه. اوضاع از اونی که در رسانهها نشون داده میشه خیلی بدتره و اگر وجود امریکاییها حتی کمی اوضاع رو برای زندگی روزانه بهتر کنه باز ارزششو داره. حداقل به خاطر مردم معمولی عراق هم که شده، امیدوارم امریکاییها تا جایی که میتونن دووم بیارن. متاسفانه وضع زندگی مردم عراق در رسانههای امریکایی درست ارائه نمیشه که مردم امریکا بفهمن الان دیگه خروج امریکاییها بدون جایگزین کردنشون با یک نیروی قوی دیگه منجر به فاجعه بزرگتری می شه. بعد هم من جای دولت ایران بودم، یه تور مجانی میذاشتم برای طرفدارهای حمله به ایران که برن بغداد، تا بفهمن هر زندگی زیر قدرت هر حکومتی بهتره تا زندگی زیر سیطره جنگ قومی و داخلی! ++XII++ یه زمانی یه هتل توی اسنوبرد یوتا دیوار حموم اتاقاشو شیشه تمام قد کرده بود که وقتی توی وان خوابیدی بتونی پیست اسکی رو ببینی. خوب هم جواب داده بود. فکر کن ساعت چهار پنج بعدازظهر که خسته از یک روز اسکی برگشتی، وان پر آب داغ و نمک حموم میکنی و دراز میکشی و تمام پیست و کوه و برف هم جلو چشمتن. بعد از جکوزی وسط برف، این یکی از بهترین ایدهها بود که خوب هم اجرا شده بود. حالا این دفعه چشممون به هتلی روشن شد که اومده وان حموم رو وسط اتاق خواب گذاشته. اون هم از این وانهای کاسهای گرانیتی ایستاده که دورش خالیه و وقتی میری توش میشینی انگار رفتی توی کاسه گنده حموم. بدون هیچ پرایوسیای البته! دوششم پشت شیشه تمام قد گذاشته طوری که وقتی داری دوش میگیری هم بیرون رو میتونی ببینی و هم بیرون میتونه تو روببینه! تمام این ست آپ رو هم ترکیبی از سنگ گرانیت سفید و چوب ماهاگونی کار کرده که از یک طرف در طبیعت بودن و از یک طرف سافیستیکیشن رو القا میکنه. آب دوش هم از سقف دومتر و چندین سانتی و با حجم زیاد میآد که حس زیر آب آبشار بودن رو به آدم بده. به همه اینها اضافه کنید دستشوییهای کاسهای دوگانه - یکی برای آقا و یکی برای خانم - و بعد ویوی تمام قد به آب و بندر و قایقهای تفریحی از در هر نقطه از این ست آپ. طراح محترم کارشو بلد بوده و میدونسته ترکیب بهینه اینتیمت ستینگ و لوکس بودن و طبیعت گرایی یعنی چی! ++XIII++ شرک 3 نشون میده هر ایدهای تا یه جا کاربرد داره و بعد که تکراری میشه: حتی ایده به هجو کشیدن تمام ایکونهای معصومیت بچهها. ++XIV++ بقول دوستم صرف ارائه کردن یه داستان در فرم جدید باعث موفق بودن اون مدیا نمیشه. مثل همین کاری که خالق کامیکهای رستم کرده. با اینکه سعی کرده با اضافه کردن رنگهای تند، داستان رستم رو به فضای کامیک استریپ و سوپرهیروها نزدیک کنه، به خاطرسرعت آهسته داستانها و تضاد کم بین دنیای دوگانه سوپرهیرو و ویلان، فافد اون کششیه که یک کامیک استریپ موفق در خواننده ایجاد میکنه. برای همین شده سوپ اپرای کامیک استریپها! با این که هدف اولیه خوبه اما المانهای داستانهای شاهنامه با عناصر فعلیش در مقابل اسپادرمن و سوپرمن که هیچ، در مقابل 300 هم کم میآرن. ++XV++ میگه: "امروز مامانم برنامه خیره داره: گلف و نوشیدن شراب. ورودیهش نفری 500 دلاره. برای کمک به فلان سرطان" میپرسم: "تو هم 500 دلار میدی؟!" جواب میده: "نه من جز کمیته برگزاری هستم." پیش خودم فکر میکنم کی میشه که این جماعت پولدار امریکایی بدون شوآف و بدون اینکه جایی باشه که وی آی پی بودن خودشون رو نشون بدن، پولشون رو در راه خیر خرج کنن؟! ++ XVI++ چقدر نوشتههای اینجا فرهنگی و عمیق شدن! حیف که نمیشه بعضی از مسائل رو حتی اینجا و حتی با اشاره نوشت. Link . 4 Comments
Comments
|
Feed April 2005 May 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 May 2009 June 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 August 2010 September 2010 October 2010 February 2011 March 2011 April 2011 January 2012 May 2013 October 2013 January 2014 February 2014 March 2014 April 2014 June 2014 August 2014 December 2014 January 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 |
||||||
Email: 2bareh[AT]gmail[DOT]com |