Friday, August 15, 2008

آلاسکا بهتر است

From "Shapes & Shadows", June 08, © Once Again


آخر این هفته را قرار بود در آلاسکا بگذرانیم. نشد که، کنسل شد. حالا به جایش من نشسته‌ام در این قنادی دانمارکی، وقت بکشم تا آقای تعمیرکار ماشینم را چند بلاک آن‌ور‌تر تعمیر کند و برای همین دارم وبلاگ می‌نویسم. بعد راستش دلم را برای آلاسکا و آن شهر نقلی 30 هزار نفری دور افتاده صابون زده بودم. نه که دور تا دورش بسته به کوه و جنگل بود و یک طرفش هم باز به اقیانوس، قرار بود کلی فعالیت‌ دامان طبیعتی بکنیم: کوهنوردی و جنگل‌پیمایی و قایق‌سواری و ماهیگیری و عکاسی و از این قبیل. الان هم که بهترین فصل آنجاست. هوا عالی است و روزها 20 ساعت‌اند. می‌شد سه روز آرام سبک‌ بالانه بی‌خیال از همه‌جا. اما گذشته از مقصد تفریحی بودن، داشتم فکر می‌کردم چون این شهر راه دسترسی معمولی ندارد، یعنی چون نمی‌شود همین طوری هر وقت خواستی سوار ماشین بشوی و جاده را بگیری و بیایی بیرون، یعنی چون دورش را کوه‌های صعب‌‌العبور گرفته و فقط با هواپیما و کشتی می‌شود به آن رفت و آمد کرد، مثل یک تبعیدگاه خوش آب و هوا می‌ماند. می‌شود گاهی آدم‌هایی را که با هم مشکل دارند تبعیدشان کرد آنجا و تا سنگ‌هایشان را با هم باز نکردند هم حق برگشت بهشان نداد. آن قدر بمانند و آن قدر با هم سر و کله بزنند تا مشکلاتشان حل شود.

++++

بعد یاد این افتادم که نوشته بود: "این آدرس ایمیل و پسورد رو پیش خودت نگه دار. برای آ چند نامه نوشتم گذاشتم اون‌جا. وقتی 18 ساله شد و اگر من نبودم اون زمان، آدرس ایمیل و پسوردو بهش بده. دلم می‌خواد موقعی که بزرگ شد واقعیت ماجرا رو بدونه." شوکه شده بودم. کی فکر می‌کرد که این دوتا هم اضافه بشوند به آن کفه ترازویی که این روزها دارد خیلی سنگین می‌شود. دو روزی منگ و مانده بودم که سرنوشت آ چه می‌شود.

++++

بعد داشتم فکر می‌کردم یکی از کاربردهای وبلاگ اتفاقن همین می‌تواند باشد. وقتی آدم می‌خواهد یک چیزی را برای کسی تعریف کند، اما به هر علتی الان موقع‌اش نیست و نمی‌شود، یک وبلاگ بزند و شروع کند به نوشتن برای آینده. یعنی تاریخ انتشار هر پست را مثلن پنج سال دیگر، ده سال دیگر یا چه می‌دانم هر چند سال بعدی که مناسب می‌داند بگذارد. آدرس وبلاگ را هم می تواند از همین الان بدهد به مخاطب و مثلن بگوید وقتی 18 سالت شد یا پنج سال بعد یا فلان تاریخ بیا اینجا را بخوان. این طوری آدم می‌تواند ماجرای واقعی پشت جدایی‌اش و تمام حس آن موقع‌اش را برای بچه‌اش وقتی بزرگ شد بنویسد، یا چه می‌دانم بعد از مرگش به اطرافیانش بگوید که مریضی لاعلاجی داشته که نمی‌خواسته آنها بدانند و ناراحت شوند و برای همین این سال‌های آخر را دور از آن‌ها زندگی کرده. و یا به پارتنرش در مورد رابطه‌های دیگرش بنویسد و بگوید چرا و چگونه این طور شد و چرا پنهان کرد و الخ. بعد داشتم فکر می‌کردم که چرا تمام این مثال‌هایم یک جور آزار و خبر بد دارند. بعد دیدم که خوب، خبر خوب و حس خوب و دوستت دارم و دلم تنگت هست و اینها را که آدم همان موقع در میان می‌گذارد. پنهان کردن ندارد. لازم نیست بگذارد زمان بگذرد که تحملش برای مخاطبش راحت‌تر بشود. همین می‌شود که آدم می‌گوید: پوووف! بعضی از زندگی‌ها چقدر سنگین شده‌اند.

++++

بعد داشتم فکر می‌کردم که آدم اگر کسی را دوست دارد، نباید اصلن بگذارد حرف رفتنش پیش بیاید. شده حتی دستش را بگذارد روی دهان طرف که پخش نشود صدای آن کلمه در فضای بین‌شان. که مانوس نشود به آهنگش گوش‌هایشان. باید بداند یکی که یک پایش را می‌گذارد بیرون که برود همان‌جا رابطه تمام شده است.

+++++

بعد داشتم فکر می‌کردم که آلاسکا رفتن از وبلاگ نوشتن خیلی بهتر است.

 . 
Comments
چرا برخي حرف‌ها مي‌ماند براي بعد؟
همه شنونده‌ها كه زير 18 ساله نيستند
اما خيلي از حرف‌ها مي‌ماند براي بعد كه شايد گفته شود شايد هم ناگفته بماند
شايد برخي آدم‌ها را بايد با خود خودشان بايد فرستاد به آلاسكا تا تمام سنگ‌هاي شان را با خودشان وابكنند برخي آدم‌ها انگار با خودشان مشكل دارند نه با ديگري
شايد براي همين برخي حرف‌ها مي‌ماند براي بعد

اميدوارم ماشين هر چه زودتر تعمير بشه

مينا

Blogger Unknown | 3:38 PM | Link   

بعضی وقتها هم هست که آدم کس را دوست دارد، ولی نباید حرفش را بزند و برود پی کارش

آقای این ++++++ ها هز چند که از جنس قدیم نیست، اما چه خوب که باز هم چشممان به جمالشان روشن شد.

Anonymous Anonymous | 5:37 PM | Link   

ممنون مینا جان. درست شد البته نه همان روز.

تاب جان مرسی از محبتت. اما بگمانم هیچ چیزی ثابت نمی ماند . رنگ و بوی هر چیزی در گذر زمان تغییر می‌کند.

Blogger Once Again | 6:43 AM | Link   

   







  Feed

 Email

 April 2005
 May 2005
 July 2005
 August 2005
 September 2005
 October 2005
 March 2006
 April 2006
 May 2006
 June 2006
 July 2006
 September 2006
 October 2006
 November 2006
 December 2006
 January 2007
 February 2007
 March 2007
 April 2007
 May 2007
 June 2007
 July 2007
 August 2007
 September 2007
 October 2007
 November 2007
 December 2007
 January 2008
 February 2008
 March 2008
 May 2008
 June 2008
 July 2008
 August 2008
 September 2008
 October 2008
 November 2008
 December 2008
 May 2009
 June 2009
 September 2009
 October 2009
 November 2009
 December 2009
 January 2010
 February 2010
 March 2010
 April 2010
 May 2010
 June 2010
 July 2010
 August 2010
 September 2010
 October 2010
 February 2011
 March 2011
 April 2011
 January 2012
 May 2013
 October 2013
 January 2014
 February 2014
 March 2014
 April 2014
 June 2014
 August 2014
 December 2014
 January 2015
 March 2015
 April 2015
 May 2015
 June 2015
 
  Email: 2bareh[AT]gmail[DOT]com    

Powered by Blogger