باید آنجا بودیم
چشمم می افتد به تقویم کوچک کنار صفحه :پنجشنبه ۲۸ خرداد.عجیب است٬ یعنی هنوز یک هفته نشده ؟ فکر می کردم حداقل چند هفته شده باشد. برای من که عمری گذشت. این یک هقته نصف زندگیم در کنار صفحه کامپیوتر گذشت. هراس و دلهره و نگرانی .دلشوره و تشویش و احساس دور بودن. ساعت دو یا سه نصفه شب می خوابم تا شش صبح بیدار شوم و بروم سرکار ٬ روزمرگی لعنتی ٬ روزها می شوم مرده متحرک...[+]
راست میگوید پیام. هفت شبانهروز است که هرشب دو ساعت میخوابیم. شدهایم مرده متحرک. هر کاری هم میکنیم، هر چقدر هم زور میزنیم که یک جوری کمک کنیم، انگار هیچکار نکردهایم. باید آنجا بودیم. باید آنجا باشیم.
Link .
0
Comments