سرزمین من
اون چند سالی که تهران برگشته بودم، دفتر کارم طبقه اول اداری
برج آفتاب بود. پنجرهی اتاق من به باغهای ونک نگاه میکرد و زیرش یکی از گذرهای
محوطه برج بود که رستورانهای مختلف قرار داشتند. هرازگاهی، ده یازده صبح صدای یک خوانندهی دورگرد افغان میاومد که از اون زیر رد می شد و برای مشتریهای رستورانها
آکاردون می زد و میخوند. نمی دونم حکمت چه بود که هر وقت از زیر پنجرهی من رد می
شد، "سرزمین من" رو میخوند و جگر آدم رو کباب می کرد. سوز و گدازش هیچ
وقت عادی نشد، شاید بهخاطر اینکه من هیچ وقت خودشو ندیدم و صدای بدون صورتش برام
حکم صدای دل تمام افغان ها رو داشت.
Link .
0
Comments