|
![]() |
|||||||||||||||||||||||||
Saturday, September 30, 2006
The Six Feet Under
پ.ن (مدل قبل از متن، هر چند بعد از مرگ سهراب): دیشب که ساعت 9 شب داشتم از شرکت می رفتم خونه اونقدر در مورد تعطیل شدن شرکت اونقدر دیپرس شده بودم که این متن رو نوشتم. مرحوم مورد نظر همین شرکت بیچاره است که بچه من حساب می شه و الان دارم با دست های خودم می کشمش. اون لحظه هم به ذهنم نرسید که ممکنه برداشت اشتباه بشه و دوستان رو نگران بکنه . خیلی خیلی ببخشید اگه نگران و ناراحت شدین. شرمنده زیاد که این همه آدم نگران شدن (فکر می کردم اینجا تک و توکی خواننده بیشتر نداره). او تیتر و اون عبارت به آب دادن قاعدتن باید نشون می داد که صحبت از فرد نیست. امیدوارم همیشه عزیزانتون دورتون باشن و خوشحال باشین و پایدار. خیلی ممنون برای تلفن و اس م اس هم. بازم کلی شرمنده.. داریم خودمون رو برای مراسم خاکسپاری آماده می کنیم. راحت نیست اصلن. کلی کار می بره و هیج کدومش حس خوبی نداره. هر چیز کوچیکی کلی خاطره رو به یاد میاره و کلی احساس فقدان. به خاک سپردن کار سختیه. کاش به آب می دادیمش. باز یک کم راحتر بود. بعد از مراسم فوری از این شهر می رم. Link . 0 Comments Wednesday, September 27, 2006
The Final Countdown
"تو چه میخواهی از خودت؟ تکليفت چيست؟ اصلا مجاز و استعاره و اين پَرت و پَلاها ...! ببين عزيزم اصلا چرا آمدی ... وقتی میدانستی پايانِ راه ... پُر از سوال و احتمالِ تهديد است؟! از کی، از کجا، از چه کسی ...؟ همين حرفها! هيچ، بزن زيرِ هر چه گفتهای هرچه شنيدهای، هرچه ديدهای هرچه خواندهای، هرچه از هرچه از هرچه ...! بگو من نبودم و برای همیشه برو ...." سید علی صالحی Link . 1 Comments Tuesday, September 26, 2006
The Leila ّFor The Leili
فروغ پرسیده بود: "آیا هیچ مردی در دنیا هست که توان یک ساعت لیلا بودن در او باشد؟" آره، هست. من دی شب یکی شون رو از نزدیک دیدم. با رکورد خیلی بیشتر از یک ساعت. Link . 0 Comments
No More U-Turns
خیابون دم خونه ما سالها بن بست بوده. از وقتی که پل جدید رو زدن یعنی سه چهار سال پیش٬ آخرشو باز کردن و تبدیل شد به یه خیابون یک طرفه. از شرق به غرب.از اون موقع هم تبدیل شده بود به یک خیابون برای دسترسی کل محل. یعنی ملت مقیم این محله هم عصرها که از کار برمی گشتن برای رسیدن به خونشون استفاده می کردند. دو ماه پیش بود که یه دفعه تابلو یک طرفه تبدیل به ورود ممنوع شد و بالعکس. بعبارت دیگه جهت یک طرفه بودن خیابون رو عوض کردند. از اون موقع یه عده جهت جدید رو رعایت می کردند و یه عده هم هنوز روی جهت سابق پافشاری. هر روز ماشین ها توی خیابون شاخ به شاخ می شدند و بحث و بوق پیش می اومد. کم کم داشت اوضاع عادی می شد و مردم یاد می گرفتند که امشب و بدون هیچ اعلام قبلی دوباره جهت یک طرفه رو برگردوندن به سمت سابق. از فردا دوباره بوق و بحث و شاخ به شاخ شدن خواهیم داشت. تو زندگیهامون گاهی هی جهت حرکتمون رو عوض می کنیم. گاهی یه طرف می ریم گاهی برمی گردیم. کاملن در جهت مخالف. بعضی وقتها برای آدمها واقعن گیج کننده س. لازمه یک بار و برای همیشه آدم جهتشو مشخص کنه. شاخ به شاخ شدن بی مورد موجب کلی اتلاف انرژی و سرمایه ست. همین!! Link . 0 Comments Monday, September 25, 2006
I've Said Too Much
Every whisper of every waking moment I'm choosing my confessions...Trying to keep an eye on you, like a hurt lost and blinded fool...Oh no I've said too much, I haven't said enough...* ظاهر قضیه اینه که مثلن همه چی مثل سابقه هه. او کمی ساکت تر به نظر می آد. با چندتا سوال به حرف می آد. مثل همیشه بدون سانسور حرفاشو میزنه. تئوریهاشو میده. تعریفاشو می کنه. مثل همیشه وقتی کمی سکوت که پیش می آد خودش شروع می کنه به تعریف کردن. بی مهبا. گاهی شاد. گاهی شوخی. گاهی جدی. مثل همیشه با دقت به حرفهاش گوش می دم. سعی می کنم از لابلای حرفهاش و از میمیک صورتش حس هاشو کشف کنم. بدونم کجاست و کجا داره میره. ... اما این فقط ظاهر قضیه ست. واقعیت اینه که وضعیت فرق کرده و این تو رفتار هر دوتامون نمود داره. توی حرف های اون و توی نگاه من. توی کامنت های من و سکوت او. هر دو واقعیت رو می دونیم... از وضعیت موجود اصلن راضی نیستم. * REM Link . 0 Comments Friday, September 22, 2006
The Truth About Cats & Dogsٍ
می دانم چه اتفاقی خواهد افتاد. خوب می دانم. این چندمین بار است؟ بازی را خوب می شناسم. از خودم می پرسم: "دیگر چه اهمیتی دارد؟" و جواب هم مثل همیشه همان است که می دانم. درست مثل بار اول درست مثل هر بار هیچ چیز فرقی نکرده است... Link . 0 Comments
Amaretto
![]() خلاصه آمارتو از آن چیزهای خاص زندگی است که هرکسی قدر آن را نمی داند. مانند هرچیز دیگر آن را با کسی شریک شوید که قدر او و شما را واقعن بداند. Link . 1 Comments Tuesday, September 19, 2006
Once Again, You Do The Same
همان شروع همان حرف ها همان روند همان داستان همیشگی دل نگران، رنج آور، غمگین و دلتنگ این دور چقدر ادامه دارد؟! اگه تو جای من بودی چه کار می کردی؟ Link . 0 Comments Monday, September 18, 2006
Thinking Out Loud
- Rodin never said what he was thinking. Forget Paris Link . 0 Comments
َA Song in A Minor
زیبای من در میان نواختن گاه مکثی بکن لذتش دوچندان می شود لحظه ای بعد طنین تازه ات خواهد پیچید و قدیمی ها را دوباره باز خواهد نواخت بدون آنکه تو بخواهی زیبای من به صد قناعت نکن به هزار نیاسا هر روز را نوایی تازه بنواز یادآور گذشته ها و گذشته آینده ها زیبای من دفتری بیاور قلمی بزن تا تقویم را مصور کنی خطی برای هر روز تصویری برای هر هفته داستانی برای هر ماه ... Link . 0 Comments
Nothing Will Last Anymore
Link . 0 Comments Wednesday, September 13, 2006
Can't Wait Anymore!
Publishing is in progress ّFiles Published... 0% This may take a few minutes, if you have a large blog. آره جون عمه ات!! Link . 0 Comments
ٌWord Mismanagement!!
چقدر حرف برای گفتن هست. و چقدر حرف برای نگفتن. ... چرا هر کاری می کنم فرصت گفتنی ها هی پیش نمی آد و بجاش کلی وقت اضافه می آد برای گفتن نگفتنی ها؟! Link . 0 Comments Tuesday, September 12, 2006
Unbuild My Brain
انگار n قرن بود اینجا ننوشته بودم ها. و حالا چند پست تراکتوروار خودشیفته وارنه علاجش شد! + کپی پیست چند نوشته دیگران! و دست آخر در راستای آهنگ خانم براکستون: Unbuild my brain. Make me a Gosfand again!! Link . 0 Comments
Irreversible
"I don't know why I am writing you..., maybe I don't even send it after I am done writing it. Link . 0 Comments
Knowing Me Knowing You
هر چه بیشتر ادمها را بشناسی می بینی که چون فلزی که در ترکیبی فاسد کننده فرو شده باشند رفته رفته حسن هایشان و گاهی هم عیب هایشان را از دست می دهند. از یک وبلاگ Link . 0 Comments
Praise Me All, Praise Me!
"او سعی می کنه خودش رو با تو برابر کنه!" دقت می کنم می بینم راست می گه. همیشه سعی کرده جلو من خودش رو ثابت کنه و تاییدیه من رو بگیره. همیشه سعی کرده که خودشو هم عرض من نشون بده. و جالب اینه که این "او" آدم کوچکی نیست. یکی از موفق ترین آدمهای این کشوره و از شخصیت علمی و اجتماعی بالایی برخورداره و کلی ارج و قرب داره. و من حیرانم که چرا من شدم معیار موفقیت او. من کجام که تاییدیه من به همسنگ بودن شده یه ارزش؟! Link . 0 Comments
Got Any Paper?
توی کافه ستاره، پسره با تمام فقری که داره برای اینکه خانواده دوستش از خبر مرگش خبردار و ناراحت نشن میره تمام روزنامه ها رو از تمام روزنامه فروشی های محل میخره و می بره یه جا آتیش میزنه. داشتم فکر می کردم دوستی یعنی این. Link . 0 Comments
The Fabric of Our Lives
"داشتن رابطه صميمی صرفا به معنای گذاشتن قرار ملاقات با هم به رستوران و کافی شاپ رفتن تلفنی حرف زدن ساعاتی از اين در و اون در صحبت کردن تبادل نظر در يک رختخواب خوابيدن و فراتر از اون حتی سکس هم نيست . يه رابطه صميمانه البته تمام يا بخشی از اين موارد رو هم شامل ميشه اما مهمتر و فراتر از همه اينا به نظر من مفهوم صميميت سهيم شدن احساسات با يکديگر است صادقانه و خالصانه" از کامنت یکی از وبلاگها Link . 0 Comments Sunday, September 10, 2006
ّ The Story of G"
![]() ... وارد که شدم سر چرخاندم تا آشنایی پیدا کنم. اما کسی آشنا نبود. یه دفعه چشمم افتاد به یک خانم خیلی زیبا که آن طرف سالن ایستاده بود. شک داشتم خودش باشد. صورتش، هیکلش و خوش لباسیش همه نشانه های او را داشت: همان چشم و ابروی و موهای مشکی، همان هیکل کشیده و خوش قد و بالا، همان صورت زیبا و دلنشین. همان شیک پوشی آشنا و الگانس در رفتار محجوب. اما هشت سال گذشته بود. یک انگشتر تک نگین الماس درشت روی انگشتش بود. از آنها که فقط کسی که امریکا زندگی کرده باشد، میداند یعنی چه. ... آخرهای مراسم بود که جمعیت کم کم داشت می رفت. رفتم روی تراس قهوه خانه. می خواستم ببینم پشت خانه قدیمی به کجا باز می شود... من را کشید کنار و یک خانم مانتو به تن و روسری به سر را نشان داد که داشت بیرون می رفت. گفت این همان است که در موردش می پرسیدی. من بهتم برده بود. آن خانمی که من گمان برده بودم او نبود. کلی چاق شده بود. موهایش را های لایت کرده بود و داده بود بالا. از همین مدلهایی که اکثر خانم های ایرانی به روز شده درست می کنند. از آن هم زیبایی و لوندی و خوش هیکلی دیگر اثری نبود. شده بود یک زن تیپیکال سی و خورده ای مزدوج بچه دار. او دیگر او نبود. Link . 0 Comments |
![]() April 2005 May 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 May 2009 June 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 August 2010 September 2010 October 2010 February 2011 March 2011 April 2011 January 2012 May 2013 October 2013 January 2014 February 2014 March 2014 April 2014 June 2014 August 2014 December 2014 January 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 |
![]() |
||||||||||||||||||||||||
Email: 2bareh[AT]gmail[DOT]com |