|
||||||||||||
Saturday, June 23, 2007
Love Me If You Dare
از میان تمام صحنههای ساحل این مدت، از دخترهای شواسترینگ-پوش بگیر تا ویلاهای چندین میلیون دلاری تا والیبال ساحلی و ...، این یکی صحنه به چشم من از همه نادرتر و جذابتر آمد: دِ لایف میتز! Link . 0 Comments Wednesday, June 20, 2007
Steps of Our Fathers, The Way We Climb Them
"روشنفكر بومي، روشنفكر از نوعي ديگر است. قرائت احوال ديگران، هرگز به خاطر يك قرائت نيست. يعني قرائت هرگز به سادگي آكادميك نيست، قرائت نوعي روايت دگرگونشدن و به رويت رساندن آن دگرگونشدن است. يك نفر ميتواند تحتتاثير دو هزار كتاب، يك كتاب خوب و درجه يك بنويسد. به نظر من مغتنم است. يك نفر ميتواند پشت سر هم فلسفه ببافد. قابلدرك است و بلامانع. ولي قرائت بومي، قرائتي است از نوعي ديگر و در مركز آن تاثيرپذيري نوعي به قصد و در جهت روايت تاثيرگذاري است. «غربزدگي» و «خدمت و خيانت روشنفكران» هر دو اشكال دارند، اما يك تفكر هم دارند و هر دو روايت آن تفكراند. شما ميتوانيد آن اشكالها را بگيريد، ولي تفكر بومي قابلسنجش با حركت بومي است و حركت بومي طبيعي است كه باب ذوق جهانوطنيها نباشد. من خود اگر قدرت انتخاب ديدگاهي شخصي از مجموعه خواندهها و ديدهها و زندگيام نداشته باشم، فقط انباني از معلوماتم كه فقط به درد تبديل شدن به زائده قرائتهايم از جهان خود و جهان ديگران ميخورم. ... تاسف از اين بود كه او زود مُرد. مثل «جلال آلاحمد» كه از او، در سني بالاتر، بود و زود مرده بود. مثل «هدايت» كه زود مرده بود. مثل صادقي و ساعدي كه زود مرده بودند." از نوشته دکتر رضا براهني درباره دکتر علي شريعتي Link . 0 Comments Thursday, June 14, 2007
Life is All About Making The Tough Choicesٰ
یک سوال وبلاگی: اگر قرار شود تنها برای مدت طولانی به یک جزیره دورافتاده تبعید شوید و اجازه داشتید فقط و فقط یک وبلاگ را (لابد به خاطر اینکه وبلاگ ها زیاد جا میگیرند) با خود ببرید، کدام وبلاگ را انتخاب میکردید؟ (یکی از چهار گزینه زیر) 1- وبلاگ خانم یا آقای X چون خیلی خوب مینویسه 2- وبلاگ خودم، I love myself! 3- سایت هفتان، چون میخوام از اتفاقات فرهنگی مطلع بشم. 4- شخص آنجلینا جولی یا جورج کلونی (یکی از دو بنا به ترجیح شخصیم) ، و دیگه وبلاگ هم احتیاج ندارم. مرسی!! Link . 11 Comments Wednesday, June 13, 2007
یو سی. مای دیر! نون چارکی سه عباسی. پنیر سیری دو عباسی
امروز سر چهارراه ایستاده بودم. ضیط ماشین خاموش بود. سرم را انداخته بودم پایین که دیدم صدای خواندن بلند یک آواز شرقی بدون آهنگ می آید. سرم را که بالا کردم، دیدم آن طرف چهارراه، یک پسر هندی پشت فرمان هدفون به گوش نشسته و بی خیال از همه جا زده است زیر آواز هندی! +++ گاهی که صبح زنگ میزند، دستم میاندازد و میگوید: "برانچ" تون رو میل کردین یا هنوز در حال خوردن "برانچ"ین؟ +++ آن اولها که آمده بودم امریکا، فکر میکردم این "میان گفتار فارسی، انگلیسی پراندن" نشان تازه به دوران رسیدهگیست و یا حداقل غربزدهگی. از اینکه زندگیبیشتر ایرانیها خیلی از جنبهها و مشغولیات امریکاییها را گرفته بود و معیارهای زندگی اینجا را قبول کرده بودند و بعد هم کلی هم ادعای ایرانی بودن داشتند، خندهام میگرفت. آن موقعها وزارت علوم بچههای مذهبی و حزب الهی را برای ادامه تحصیل میفرستاد امریکا. یادم هست که کلی ادعای حزب الهی بودن داشتند. یکبار در کل کلهایمان به آنها گفتم که حزبالهیگریشان هم امریکایی شده است. خب، راحت بود قضاوت کردن. از بیرون آمده بودم و تازه کار و تجربه نکرده و زندگی اینجا را نچشیده. +++ دوستی داشتم که از واترلو کانادا میکوبید رانندگی میکرد میرفت واشنگتن تا یک ساعت از محمدرضا لطفی درس سهتار بگیرد. +++ یک اقلیت مهاجر چه بخواهد جه نخواهد تحت تاثیر جامعه میزبان قرار میگیرد، به خصوص در جامعه مهاجرپذیری که بنیادش بر اساس مهاجرت و ذوب شدن فرهنگها پایهگذاری شده. هر چه جامعه مهاجرپذیرتر باشد، امکان تاثیر متقابلش هم بر فرد مهاجر بیشتر است. همین است که مثلن نسبت به اروپا ایرانیهای اینجا بیشتر وعمیقتر با فرهنگ میزبان آمیختهاند. +++ بچههای ایرانی دانشگاه شهری که من هستم، چند سالی تورنمت تخته نرد راه میانداختند. در این میان، حتی بچههایی که فارسی درست بلد نبودند، سعی میکردند کرکریهای فارسی بخوانند! +++ راحتست که بگویی "فارسی را بدون نقص حرف بزن" اما وقتی خودت روزی 16 ساعت انگلیسی فکر میکنی و مینویسی و میشنوی، آن وقت 10 دقیقه که بخواهی فارسی حرف برنی، میبینی خیلی عملی نیست که تمام هم و غمت را بگذاری که خدای نکرده آن وسط یک کلمه انگلیسی نگویی! حالا بگذریم که خیلی از کلمات معادل فارسی ندارند یا بعدن وارد فرهنگ داخل کشور میشوند. مثلن چطور ممکن است کسی که دهه هشتاد یا اوایل دهه نود آمده باشد اینجا و معادل فارسی کلمه recycle را بداند؟ روزنامه اینترنت و سایت و وبلاگ فارسی هم که آن زمان نبودند. +++ راستی کسی گردسوز و خط میخی یادش هست؟ گردسوز نرم افزاری بود برای یونیکس که پنگلیش را میگرفت و با چیدن چندین خط لاتین زیر هم، یک خط فارسی میساخت. در آن زمانی که هنوز یونیکد نبود! +++ باید در موقعیتش قرار بگیری تا ببینی چقدر سخت است که به یک بچه 7 ساله بقبولانی که کریسمس عید ما نیست و نباید حسرت بخورد که درخت کاج نداریم و وقتی تمام مدرسهاش تدارک میبینند و هدیه میگیرند و میدهند، او بنشیند کناری و تماشا کند و تا عید نوروز سماق بمکد. دوستی دارم اینجا که پدرش مشاور کسینجر بوده. خودش هم موفق بوده در کارش. از همه ماها هم امریکاییتر است، اما فرهنگ اینجا را به فحش میکشد. میخواهد برود مالزی زندگی کند. +++ این که در یک جامعه شدیدن سرمایهداری زندگی کنی و کارت و حرفهات اولویت بالایی نداشته باشد، چندان عملی نیست. وقتی که اینجا کار گرفتی و کار کردی، میبینی اگر بخواهی پیشرفت کنی باید هفته ای 60 ساعت کار کنی، وگرنه یکی دیگه از رویت رد میشود و تو له میشوی. بگذریم که اگر بخواهی بچهات را بفرستی دانشگاه رده بالا، دویست-سیصدهزار دلاری خرج دارد که باید سالها کار کنی تا پس انداز کنی و این که از تحصیل بچههایت بگذری کار راحتی نیست. +++ از بیرون نظر دادن راحت است. چه تازه وارد باشی و چه توریست. عیبی هم ندارد: بهترین حالتش مثل سیخونک زدن میماند که به آدمی که حواسش نیست. اما روندهای اجتماعی صرفن به خاطر وادادگی آدمها پیش نیامده. مثل پوشیدن شلوار کوتاه نیست که آدمها انتخاب کرده باشند و ما خوشمان بیاید یا نیاید. یکی از خصوصیات تحسین برانگیز ارامنه ایران، تا آنجا که من دیدم، این بود و هست که به زبان و خطشان خیلی اهمیت میدهند. اینکه یک اقلیت بتواند این همه سال زبان و خطش را زنده نگه دارد و نسل به نسل منتقل کند قابل تحسین است. ++++ این که نگران این اقلیت ایرانی این طرف آب باشیم خوب است. اما به گمانم بیشترباید نگران آن گروه از بچههای داخل ایران بود که وسط فارسی حرف زدن، انگلیسی می پراندند! "یو نو" گفتن وسط میدان ونک تهران را باید دریافت که از کجا میآید. Link . 4 Comments Tuesday, June 12, 2007
I Hope Bush Listens To Him More!
دموكراسي هيچ ربطي به عقيده ندارد. عقيده از يكسري ارزشها ساخته ميشود كه فقط در سبك و سنگين كردن خواستهها مورد استفاده قرار ميگيرد و انتظاراتي كه ميتوان از يك نظام سياسي داشت. ولي پراگماتيسم بر فهم يك شخص از امكانات موجود استوار است و اينكه اين فرد چگونه ميتواند با استفاده از اين امكانات به حداكثر خواستههاي خود دست پيدا كند. اين چيزي نيست كه بتوان در كلاس درس به افراد نشان داد. مردم در تمامي كشورها دموكراسي را از طريق عمل ياد ميگيرند. درك دموكراسي مثل ياد گرفتن دوچرخهسواري است. در بيشتر جهان اسلام نيز بحث در مورد دموكراسي زياد است ولي به عملكردها كمتر توجه ميشود. ... از نظر جنبه تئوريك مباحثي كه روشنفكران ديني مطرح ميكنند، قابل توجه است و خيلي از حرفهايي كه آقاي دكتر كديور يا آقاي دكتر سروش مطرح ميكنند، هم فوقالعاده قابل توجه است و هم نكات بسيار مهمي را ارائه ميكنند و از اين جهت بسياري از مباحث و استدلالهاي آنها قابل دفاع است. ولي همانطور كه قبلا گفتم ربط دادن مساله اصلاح مذهبي به دموكراسي بر يك مفروضه استوار است. مفروضه فوق اين نكته را مطرح ميكند كه پيدايش دموكراسي در غرب نتيجه پروتستانتيسم بوده است. ولي تصور من اين است كه نميتوان به راحتي صحت اين مفروضه را حتي در مورد غرب اثبات كرد. چرا كه به اعتقاد من رابطه مستقيم و سادهاي بين دموكراسي و پروتستانتيسم وجود ندارد چرا كه پروتستانتيسم در دوران لوتر و كالون دموكراتيك نبوده است و چندين سده طول كشيده است تا اصلاح مذهبي توانسته بر دموكراسي تاثير بگذارد و حتي ميتوان گفت كه پيدايش دموكراسي در غرب مقدم بر روند اصلاح مذهبي بوده است. ... وقتي دموكراسي به وجود ميآيد سير نفوذ از عمل به عقيده خواهد بود. لذا اينكه ما بحث كنيم و بگوييم چگونه عقيده را ميتوان تغيير داد، صرفا ارزش تئوريك دارد. سرانجام بحث من اين است كه عمل در جهان اسلام از حوزه نظر جلو زده است. در جايي كه عمل وجود دارد، اين حوزه عمل است كه بر عقيده نفوذ پيدا ميكند. ... از طرف ديگر مواردي را نيز شاهد هستيم كه دموكراسي بدون اصلاح مذهبي رخ داده است. مثل هند يا كاتوليكهايي كه قبل از رفرم مذهبي در اروپا زندگي ميكردند. بنابراين مباحث روشنفكران ديني از جنبه تئوريك و سير تاريخي و فكري اسلام قابل توجه است ولي ربط دادن اين بحث بزرگ نظري به پيدايش دموكراسي قابل دفاع نيست. از مصاحبه ولی نصر با هممیهن . واو! چرا ما تئوریسین عملگرای باسواد مثل ولی نصر این همه کم داریم؟ Link . 0 Comments Monday, June 04, 2007
A Man Who Came With Bluecheese
میگوید: میدونی این عطری که زدی پارسال اینجا اول شد؟ از کجا خریدیش؟ جواب میدهم: از ایران. میگوید: سس این سالاد بلوچیز داره. ایران از این چیزها پیدا نمیشه. میگویم: اتفاقن من با بلوچیز، سس چیکن وینگز درست میکردم ایران. دسته دیویدیهایی را که با خودم آوردم میبیند و میگوید: این فیلمها که همه جدیدن. میگویم: دونهای یک دلار و بیست سنت. میگوید: رنت هر کدام برای یک هفته 5 دلاره. نتیجه میگیرد: پس توی ایران هم زیاد بهت بد نمیگذشته! Link . 3 Comments Saturday, June 02, 2007
I Am A Dreamer
شاید یکی از بزرگترین ظلمهایی که به کسی میکنیم، اینه که تمام رویاهاشو ازش بگیریم. شاید بزرگترین ظلمی که به خودمون میکنیم، این که دیگه رویاپردازی نکنیم. ... * James Blunt/Goodbye My Lover, Goodbye My Friend Link . 8 Comments |
Feed April 2005 May 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 May 2009 June 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 August 2010 September 2010 October 2010 February 2011 March 2011 April 2011 January 2012 May 2013 October 2013 January 2014 February 2014 March 2014 April 2014 June 2014 August 2014 December 2014 January 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 |
|||||||||||
Email: 2bareh[AT]gmail[DOT]com |