|
|||||||
Tuesday, January 19, 2010
چهار: آرزوهای بزرگ
الان دو نصف شب است و من خستهتر از آنم که در مورد معبد امروز و بار امشب توضیج بدهم. فقط بگویم که انگار گوشه و کنار این شهر پر است از معبد که انگار در زمان قدیم کار دیگری نداشتهاند جز زیارت و ریاضت. معبدها را میشود به دو گروه توریستپسند و محلیپسند تقسیم کرد که حتی توریستپسندهایشان هم مراجعین محلی دارند. محلیپسندهایشان البته بیشتر قسمتهای روحانی داخل آدم را تحت تاثیر قرار میدهند. از جزییات که بگذریم، امروز در یکی از این معبدهای توریستپسند ایستاده بودم بهخواندن آرزوها/دعاهای مردم. یعنی هر معبد چند تابلوی آرزو دارد و هر تابلو متشکل است از تعداد زیادی میخ که مراجعین تختههای چوبی کوچکِ مثلن ده در بیست سانتیِ خانه-مانندی را میخرند که یا دعایی رویشان نوشته یا گرانترهایشان نقش و نگاری رویشان است. بعد ملت آرزوهایشان را رویشان مینویسند و آویزان میکنند به یکی از میخها که باری تعالی در اسرع وقت برآورده کند. بعد من ایستاده بودم بغل یکی از تابلوها، با شاید دویستتا تخته، که البته بیشترشان ژاپنی بودند، به خواندن معدود انگلیسیهایشان که شامل درخواست سلامتی همه اعضا خانواده میشدند تا درخواست خوشبختی و خوشحالی و یا رسیدن به محبوب مورد نظر و الخ. اما یکیشان که به نظر من از همه بامزهتر و مهمتر آمد، با خط خوشی رویش نوشته بود: "من دبیرستان پسران فلان سیدنی درس میخوانم. لطفن میشود کاری کنی که من بهمان دبیرستان بروم؟"! فکر کن. پسر دبیرستانی استرالیایی که با خانوادهاش آمده مسافرت و رفتن به بهمان دبیرستان آن قدر برایش غیر ممکن به نظر میآمده که شده بزرگترین آرزویش! در یک دورههایی از زندگی، گاهی سادهترین مطلوبها آرزو مینمایند. Link . 4 Comments
Comments
سلام به طور اتفاقي از حاشيه وبلاگ سورئاليست به وبلاگ شما آمدم از روان نويسي اتان ممنون
خوبي نوشتارهاي هموطناني مثل شما که در خارج کشور به سر ميبريد اطلاعات سرشاري است که خيلي آسان به حساب افزايش معلومات ما سرازير ميکنيد از اين بابت خيلي ممنونم آشنايي با فرهنگ ها صنعت ها نوع نگرش ها براي ما آدمهايي که يا عزم سفر به جايي جز ايران نداريم يا توان آن را خيلي شيرين است خواستم به عنوان يک هموطن شما تشکري کرده سلامي عرضه داشته باشم مخلص شما هموطن ايراني شما هادي 39 ساله از تهران
مینا جان کدوم یکی؟ اونی که فکر می کردم آرزومه یا اونی که واقعن بود؟
ممنون هادی جان. به این کاربردش فکر نکرده بودم. راستش کلن سفرنامه هایی از این دست به نطر من مثل دیدن دم فیلست. ممنون به هر حال. Once Again | 11:23 AM | Link |
Feed April 2005 May 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 May 2009 June 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 August 2010 September 2010 October 2010 February 2011 March 2011 April 2011 January 2012 May 2013 October 2013 January 2014 February 2014 March 2014 April 2014 June 2014 August 2014 December 2014 January 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 |
||||||
Email: 2bareh[AT]gmail[DOT]com |