|
![]() |
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Tuesday, May 30, 2006
Go Ahead, Try, Tell Me It's Not Real
![]() - از داستان عالیش که بگذریم٬ - از تجسم و طراحی گرافیکی خاص کاراکترها بگذریم که یه پا توی عالم واقعیت داره و یه پا هم روی خیالپردازی عالی٬ - از رنگآمیزی کل فیلم بگذریم که هم فضای تاریک رو خوب به چشم میاره و هم چشمنوازه٬ - از توجه کم نظیر به جزییات بگذریم و از طنز تک تک صحنهها با ارجاعهای متعدد و متوالی به آیکونهای زندگی غربی و دستانداختنهوشمندانهشون٬ - از ۱۰۰ تا دیالوگ ظریف و بازی با کلماتش بگذریم٬ - از آهنگ ها و شعرهای باحالش که سبک های موسیقی رو -درعین استفاده درست از اونها- دست میندازه٬ من از شخصیت عروس مرده خیلی خوشم اومد. مخصوصن اونجا که میگه:
از تمام شوخیها هم سر این یکی٬ با توجه به رفرنسش٬ بیشتر از همه خندیدم:اونجا که جسد پدربزرگه به مادربزرگ-زنش که هنوز زندهس- میرسه و این دیالوگ بینشون رد و بدل میشه:
بعد هم پدربزرگه مادربزرگه رو بغل میکنه و میبوسه! Link . 0 Comments
Got Mozart?!
"تقريباً همه آنها مدعى اند كه تا به حال حتى يكى از ترانه هاى بنيامين را گوش نكرده اند. اظهارنظر خصم آلودشان هم مبتنى بر چند دقيقه وقتى است كه در تاكسى يا مهمانى پسرعمه و خاله پاى صداى اين پسر جلف سر كرده اند. يك موى سر موتسارت و شجريان را هم به كل تيپ و فكل اين آقاى تازه به دوران رسيده نمى دهند و از صبح تا شب براى مردم اين سرزمين اظهار تاسف مى كنند كه حق شان است و اگر ملاك سنجش براى خوبى و بدى داشتند، روزگارشان اين نبود. بعد هم قضيه وصل مى شود به استبداد و مسئله مشروطه و نادانى ايرانيان و بى توجهى شان به مسائل اساسى. قاعدتاً بى توجهى به موضع اين افراد و كم اهميت انگاشتن ديدگاهشان چندان متناسب با قوانين ادبى و نزاكتى نيست. حرف اين حقير اما يك چيز است، داشبورد ماشين شان را بنگريد. حتماً در گوشه اى از آن يك كاست يا سى دى از بنيامين آرميده است؛ تازه اگر داخل دستگاه پخش ماشين نباشد. ايرانى ها كم و بيش با قواعد لذت بردن از مواهب دنيا آشنايند. آنها هم مثل مردم دنيا مى توانند از مواهب طبيعى و غيرطبيعى دنياى پيرامونشان بهره بگيرند. كوه مى روند، فيلم مى بينند، برنامه كودك تماشا مى كنند، رمان آبگوشتى مى خوانند و آهنگ محبوبشان هم معمولاً يكى از كارهاى ويگن و امثالهم است. اما نوبت به اظهارنظر كه مى رسد به كمتر از داستايوفسكى و شوپن و ليوتار و همشهرى كين و گفت وگوى خبرى شبكه ۲ رضايت نمى دهند. چه معنى دارد كه آدم وقتش را صرف آن لاطائلات كند و عمر گرانبها تر از جان را هدر بدهد و ارتقاى سطح معرفت بشرى را به كسب لذتى ضعيف و زودگذر بفروشد؟ ته قضيه را هم كه در بياوريد متاسفانه تعداد كسانى كه از امثال موتسارت و دريدا سر درمى آورند خيلى زياد نيست." حميدرضا ابک در شرق Link . 0 Comments Monday, May 29, 2006
I Am Grateful For Every Single Thing
Celine Dion, Because You Loved Me, in Up Close & Personal پ.ن: الان که متن این آهنگ رو دوباره نگاه کردم٬ دیدم بیخود نیست که این آهنگ و اون فیلم بعد از این همه سال در ذهن من این قدر پررنگ شدند. مثل اثر خیلی چیزهای دیگه که شاید هیچ وقت به زیون نیان٬ اما همیشه با من هستن و خواهند بود و بطور خودآگاه و یا ناخودآگاه٬ یادآوری میشن. Link . 0 Comments Sunday, May 28, 2006 Saturday, May 27, 2006
Yeah, there is nothing I can do about it. Absolutely nothing! And I hate admitting it. Link . 0 Comments Thursday, May 25, 2006
Moral Dilemma
* Tessa in The Constant Gardener Link . 1 Comments
Blue Dream
"رفته بودم دیزین اسکی. با کلی دوست و آشنا. هیچکدوممون چوب و کفش اسکی نداشتیم. گفتند باید با تله کابین بریم ایستگاه اول اجاره بکنیم. رفتیم بالا. هیچکس نبود جز یه آقایی با ۵۰-۱۰۰ تا چوب اسکی. همه بچهها چوبی که میخواستند گیر آوردن و پاشون کردند و رفتند. من چندتایی رو امتجان کردم اما هیچکدون به دلم نچسبید. بعد دیدم آقاهه نیست. تله کابین نیست. فقط منم و کوه کوه برف و چندتا چوب اسکی که هیچکدوم اندازه پام نیست. تنهای تنها." خواب عجیبی بود، اون هم بعد از وقایع امروز و دیدن دوباره آبی کلیشوفسکی Link . 0 Comments Tuesday, May 23, 2006
The Final Count Down
"در يكى ديگر از دفعاتى كه مهمانش بوديم فرانك در عين افسردگى گفت كه ديگر خسته شده و تصميم دارد از ايران برود. سپهرى گفت: «مى خواهى كجا بروى؟ هر جا بروى خودت را هم با خودت مى برى. فكرى براى آن كن.» " گلى امامى در شرق Link . 0 Comments Monday, May 22, 2006
It is Called a "Public Place"
باور بفرمایید که خیابان جلوی خانه و یا محل کار شما٬ به اسم شما سند زده نشده که محل اختصاصی استفاده شما باشد. ارث پدری شما هم نیست. پرداخت عوارض نوسازی و یا مالیات توسط شما هم مجوز تصرف این مکان را به شما نمیدهد. این مکان محلی عمومی بوده و همه شهروندان می توانند از آن استفاده نمایند. پ.ن: کاش توی دانشگاه یه واحد در مورد حقوق مدنی برای این فرهیختگان عزیز میذاشتن . Link . 0 Comments Sunday, May 21, 2006
For Sale
یک وبلاگ دو نبش٬ واقع در محلهای خوب٬ بدون خلافی٬ تخلیه در دو سال گذشته ٬ کارشناسی شده یه قیمت $15,807.12 با ۱۰٪ تخفیف در اسرع وقت به فروش میٰٰرسد! بشتابید که تا وزارت ارشاد برای وبلاگ داشتن مجوز نخواسته میخواهیم آبش کنیم بره پی کارش! Link . 0 Comments
Just To Be
Chalrie in Charlie and the Chocolate Factory روز به روز از تیم برتن داره بیشتر خوشم میآد٬ با اون قدرت خیالپردازی نابش و مهارتش در ترکیب کردن المانهای واقعی زندگی در خیالپردازیش و ظنز رفرنسهای ظریف به آدمهای دورو برمون. شرط میبندم از اونهاست که یه ایده ساده رو میتونه بگیره و ساعتها باهاش خیالپردازی کنه. این پسرک٬ فردی هایمور٬ که توی Finding The Neverland هم بود٬ با اون میمیکهای دقیق صورتش٬ حرف زدن محکم و جدی مردونهش و نگاه بیگناهش کلی بازیگره. بزرگ بشه چه هنرپیشه ای میشه. Link . 0 Comments Saturday, May 20, 2006
Beyond The Reasonable Doubt
امروز توی راه برگشت یاد فیلم ورای شک معقول (Beyond A Reasonable Doubt)افتادم. داستانش- اون ورژنیشو که من سالها پیش توی تلویزیون دیدم- در قرن نوزدهم میگذره و دربارهی یه پسر عامیه که ادعا میکنه فرزند چندین وچند سال-گمشده یه خانوم خیلی پولدار و متشخصه. اون هم از طبقه اشراف. خیلیها فکر میکنن که پسره چشم به پولهای خانومه دوخته و این ادعا رو میکنه. خود خانومه هم شک داره. کار به دادگاه میکشه . یکی از علتهای رد این ادعا توسط دادستان هم این بوده که خانومه پسرشو در کوچیکی گذاشته بوده فرانسه بخونه و پسره هم یاد گرفته بود (شایدم فرانسه زندگی کرده بودن). این آقا هم یک کلمه فرانسه نمی دونسته. البته ادعا میکنه که چون سالها گذشته و فرانسه رو استفاده نکرده٬ یادش رفته. در جریان دادگاه٬ حتی وکیلش هم شک میکنه که شاید پسره دروغ میگه. خلاصه پسره در دادگاه میبازه و دیگه هیچکس حرفشو باوره نمیکنه. پسره هم در فقر و بدبختی زندگیشو ادامه میده. سالها بعد٬ وقتی که در بستر مرگ افتاده بوده و وکیلش از روی دلسوزی دکتر براش خبر میکنه٬ می بینن که پسره در آخرین لحظات عمرش شروع میکنه به هذیون گفتن٬ البته به زبان فرانسه. هیچی دیگه. من دچار حس پسره شدم امروز. Link . 0 Comments Friday, May 19, 2006
Don't Read, Unless You Want To Waste Your Time!
ساعت از ۳ هم گذشته و خوابم نمی برد. پس بنویسیم. + ترس برم داشته از این همه گیرهای حقوقی. حالا که داریم کرکره مغازه رو پاییین میکشیم کلی مدعی پیدا شده با یک دنیا ادعا. منم که روشم قبلن این بوده که هر کاری رو که فکر میکردم درسته انجام میدادم٬ حالا مواجه شدم با این سوالهای حقوقی و ایرادهای وکیلهای قوم محترم بنی اسراییل! + جهت دریافت یک کادوی کوچک تولد و به خاطر گل کردن حس انساندوستییمون٬ کلی راید دادیم٬ مهمون کردیم٬ وقت گذاشتیم و باز راید دادیم. در دیگی بازه٬ حیای گربه کجا رفته؟! + بقول استاد حسین صنعتی: آهای پسرا٬ آهای دخترا آخه جردن چی داره؟ گاهی دل آدم میشه اونجا تیکه پاره! + در همون راستا٬ بعنوان مطلع و متخصص حاضر در صحنه٬ کلی جمهوری رو گشتیم و آخرشم تصمیم بر این شد که تلفنی خرید مربوطه رو انجام بدن. خدا پدر دوست چندین و چند ساله رو بیامرزه که کار رو یکسره کرد. + این فیلم اتوبوسی به نام هوس کلی مشوشم کرد. حالا خوبه نصفشو توی خواب و بیداری دیدم و نفهمیدم چی شد. اما بعد از تموم شدن فیلم خواب از سرم پرید و کلی فکر و خیال و عذاب وجدان کله منو به اشغال خودشون در آوردند که هنوز هم این اشغال غیرقانونی ادامه داره. + نه! وبلاگنویسی هم کمکی نکرد! Link . 0 Comments Thursday, May 18, 2006
The Storyteller and The Saint
میخواستم برایت قصهای بگویم ناب تا تو پایانش را بنویسی. دیدم که نه من قصهگوی خوبی هستم و نه تو پایانساز خوبی. پس خاموش میمانم و مثل همیشه قصههای بیپایان تو را میشنوم. Link . 0 Comments
Same Story, Once Again
میگوید: قرار نبود که اینطور بشه. اتفاق افتاد. یاد عنوان نمایش بیضایی میافتم: "اتفاق خودش نمیافتد!" و سکوت میکنم. اتفاق خودش نمیافتد. Link . 0 Comments Wednesday, May 17, 2006
Which Word To Put The Stress On?
بار کلمات در یک جمله برای همه ما یکسان نیست. یک جمله برای گیرنده یک پیغام میتواند معنایی بسیار متفاوت داشته باشد اگر او بار اصلی جمله را روی کلمه ای بگذارد که از دید فرستندهِ پیغام بیاهمیت بوده. وضعیت وقتی به پارگراف میرسد مشکلتر میشود. دیگر هر جمله خود میتواند معنایی متفاوت داشته باشد از آنچه که مد نظر فرستنده بوده و مشکلسازتر. اگر متن به زبانی دیگر باشد٬ بدتر میشود: تفاوت ترجمه و تفسیر فرستنده و گیرنده از فرهنگی متفاوت را هم در نظر گرفت. قاعدتن به سادگی میشود این مساله را حل کرد: تساهل بیشتری در ترجمان کرد. اگر خوشبینی هم اضافه شود که فبها. راه دیگر آن که تفسیر فرستنده را جویا شد. هر دو راه متین است٬ اما همیشه ممکن نیست. بخصوص وقتی که دل هزار راه برود و دست کوتاه باشد. این سکه روی دیگری هم دارد: همان "داستان هر کس از ظن خود شد یار من..." Link . 0 Comments Tuesday, May 16, 2006
Swap Them Baby!
هنوز هم می گم: بهترین راه حل همون The Presidentail Swap هس. کافیه بوش و احمدی نژاد برای یه مدت کوتاه جاهاشون رو عوض کنن. Link . 0 Comments
ّCompletely Heartfelt
![]() وقتی از جرج لوکاس پرسیدن که: "چی شد اپیزود I جنگ ستارگان رو بعد از بیست سال ساختی؟" جواب داده بود: "دلم میخواست که بچههای امروز همون لذتی رو تجربه کنن که بچههای سال ۷۹ موقع تماشای اپیزود IV برده بودند." حالا شاید انگیزه رومن پولانسکی برای ساختن اولیور تویست هم همین باشه٬ شایدم یه چیز دیگه. برای بیشتر نسل ما که نسخه سیاه و سفید دیوید لین رو بارها و زمان کودکی از تلویزیون دیدیم٬ فیلم جدیده به خاطره انگیزی فیلم لین نیست. مثلن صحنه "بیشتر-more" فیلم لین که توی کله من کوبنده و هولناک حک شده و همون صحنه از فیلم پولانسکی ساده و کم اثر به نظر میآد. از تعلق خاطراتی که بگذریم٬ این اولیور تویست جدید اتفاقن کلی دیدنیه و طعم خودشو داره. حس من اینه که نسبت به دنیا مهربونتر و انسانیتر برخورد کرده و آدمهاش جالبترن. بعلاوه اینکه یکی از هنرپیشههای محبوب من/ بن کینگزلی/ هم درش خوش درخشیده. اما مهمتر از همه در آخر داستان این نسخه٬ وقتی اولیور به دیدن فاگین و قبل از اعدام کردنش به زندان میره٬ یه جمله میگه که کلی منو مجذوب کرد: "You were kind to me, Fagin." حسی که این جمله به آدم میده خیلی خاصه: یه حس مهربون صادق آدمی با قلب بزرگ و عزت نفس بالا که خوبیهای یه آدمی که کم بدی هم در حقش نکرده دیده و یادش مونده و داره اون حس رو نه بخاطر دلسوزی٬ که برای اینکه طرفش قبل از اینکه خیلی دیر بشه٬ اینو بدونه و بدونه که این آدم قدرشو میدونه داره بهش میگه. باید اون صحنه رو ببینی تا بدونی من چی میگم. Link . 0 Comments Monday, May 15, 2006
ٌAnd Now We Know Why Every Single Poll Misleads
"خلق و خوى ايرانى همين است. همان چيزى كه در سياست هم جارى است. نه سياست و نه فرهنگ نياز زندگى ما نيست. اگر به كسى راى مى د هيم اگر كتابى را مى خوانيم يا روزنامه اى را مى خريم به معنى آن نيست كه به آن فرد اعتقاد داريم يا از آن حزب حمايت مى كنيم يا نويسنده اى و روزنامه اى را دوست داريم. ما فقط لطف مى كنيم كه راى مى دهيم، يا كتاب مى خوانيم. مى توانستيم به جاى اين كار به فرحزاد برويم يا پاى تلويزيون تخمه بشكنيم يا حتى در خانه بخوابيم. ما به كسى تعهد نداريم. سياست و فرهنگ ضرورت زندگى ما نيست. سياست اين بازى بى پدر و مادر و فرهنگ اين سرگرمى پرافاده زائده اى بر زندگى ايرانى است. ما همچون آبكش جرعه هاى سياست و فرهنگ را هدر مى دهيم و تنها به تردامنى بسنده مى كنيم و افتخار كه البته اهل فرهنگيم و سياست. عنوان كتاب ها را از بر مى كنيم و جلد آنها را روى كلاسورهايمان قرار مى دهيم تا همگى دريابند كه چقدر اهل فرهنگيم. اما درون اين جلد و مجلد هيچ نقشى در زندگى ايرانى ندارد." محمد قوچانى در شرق Link . 0 Comments
Life Is Too Short, Don't Play Hard!!
از کامنت های دیشب همین یکی بسه که: "هاها، طوری در مورد آینده حرف می زنه که انگار عمر نوح داره!" و طبیعتن موضوع کامنت من و مواضعم بود!! Link . 0 Comments Sunday, May 14, 2006
Wear The Trivial Sunscreen!ٌ
نمی دونم چرا یاد این افتادم:
یادمه اون روزها (سال 1997) فکر می کردیم این سخنرانی خداست. الان به نظرم trivial می آد. Link . 0 Comments Saturday, May 13, 2006
Like A Roller Coaster
با اینکه امروز کلی حرف زدم، الان اصلن احساس خوبی ندارم. شدم کلاف سر در گم... Link . 0 Comments Thursday, May 11, 2006
The Love Letter!!
اصلن این نامه تاریخی رو باید جز واحدهای اجباری دانشگاه کنن تا این آدمهایی که رای ندادن با خوندن نامه بفهمن چه گندی زدن! Link . 0 Comments
In The Valley of Shadows
راستش رو بخوای٬ خیلی دلم میخواست که مجازی نبودم. این هم یه حسرت دیگه. Link . 0 Comments Wednesday, May 10, 2006
And He Cried: "Let Me Out!!"
همه تعجبها و تاسفها و خجالت کشیدن ها به کنار٬ دلم به حال مترجم نامهه کلی سوخت. بیچاره چه حرصی خورده و چی کشیده! Link . 0 Comments
The Growing Pain
- بزرگ شدهایم٬ درست. اما به چه قیمتی؟ - خب البته بعضی چیزها رو نمیشه قیمتگذاری کرد! Link . 0 Comments
The Magical Realism
دیشب رفتم سر کوچه ماست بخرم. بقال محترم با دیدن موبایلم٬ اظهار تمایل کرد که فایلهای تلفن نوکیایش را با بلوتوث به برایم بفرستد! Link . 0 Comments
I'm getting Old!
یکی از نشانههای سالخوردگی آنکه مرتب اسم رستورانهای جدید را اول بار از دیگران بشنوی! Link . 0 Comments Saturday, May 06, 2006
Hit Me High, Not!
با این همه پست مفید(!) شیطونه میگه یه وبلاگ عمومی بزنم و کلی ویزیتور جمع کنم. بعد آدم عاقل تو کلهم یه چند لحظه بعدش میگه: نععععععه! !!It's just not worth it Link . 0 Comments
Make Some Good Movies, Sam!
آقا پارسال چه کرده این هالیوود: بعد از Crash و Brokeback Mountain و Memories of A Geisha حالا !North County (مخصوصن اینکه با موضوع فیلم هو قبلنا سروکله زده باشی.) Link . 0 Comments
Love Me If You Dare
کاش میتوانستم برایت شعرهای عاشقانهام را بخوانم تا آنها را در کتابی چاپ کنی و بخاطرش جایزه نوبل را ببری تا با پولش برویم دنیا را بگردیم! Link . 0 Comments
Philosophy, Politics and Everything Else Made Easy!
-فلسفه مدرن: توجه کنید که تمام آدمهای دنیا رو همیشه میشود به دو گروه تقسیم کرد: اینوریها و آنوریها.مهم این است که خط تقسیم را کجا کشید! -سیاست مدرن: اگر حرف دیگری ندارید از سیاست حرف بزنید. زمان را به سرعت پر میکند بدون آنکه تلاشی کرده باشید! -روانشناسی مدرن: برای ایجاد تفاهم٬ یک فیلم خوب ببینید! Link . 0 Comments Friday, May 05, 2006
The Analogy
دیدن عبارت "مشترک گرامي٬دسترسي به اين سايت امکان پذير نمي باشد" روی یک وبلاگ مثل دیدن یکی از این ققل فرمون عصاییها روی فرمون یه ماشین می مونه. آقا دزده هم وقتی که قفل فرمونه روی یه ماشین میبینه٬ میتونه سه سوت قفل رو باز کنه. اما وقتی حوصله نداره٬ خب ترجیح میده بره سراغ یه ماشین دیگه که قفل نداره! Link . 0 Comments Thursday, May 04, 2006
Speechless Sleeplessُُُُ
سه بار و سه موضوع مختلف٬ همه در یک روز. تازه مثلن خودمم آماده کرده بودم. اما هیچکدوم از صحبتها اونجوری که من میخواستم پیش نرفت! انگار خیلی کند شدم تو فهمیدن آدمها و فهموندن به آدمها! Link . 0 Comments Wednesday, May 03, 2006
But If You Stay...
صد بار اگر توبه شکستی باز آی! صد بار اگر توبه شکستی باز آی! صد بار اگر توبه شکستی باز آی! . . . با اینکه از شهرام ناظری اصلن خوشم نمی آد، این آهنگ و این بیته خیلی وصف حال امروز بود. Link . 0 Comments Monday, May 01, 2006
Ooooch!
این ستفن کولبرت کلی به بوش محبت کرده. کلی خندیدم:
Link . 0 Comments |
![]() April 2005 May 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 May 2009 June 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 August 2010 September 2010 October 2010 February 2011 March 2011 April 2011 January 2012 May 2013 October 2013 January 2014 February 2014 March 2014 April 2014 June 2014 August 2014 December 2014 January 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 |
![]() |
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
Email: 2bareh[AT]gmail[DOT]com |