|
![]() |
||||||||||||||
Monday, June 22, 2009
شیر بییال و شرم
میروم تظاهرات امروز. بدون پرس و جو که کی هست. خبرش را دو شب قبل شنیده بودم، آخر مراسم شمع روشنکنان. جمعیت را که از دور میبینم، ماشین را یک بلوک اینطرفتر پارک میکنم که دنبال جای پارک نگردم. پیاده که نزدیک میشوم پرچمها از این ور چهارراه معلومند. همانجا برمیگردم و تاسف میخورم به حال خودمان که هه! مردم آنجا دارند جان میدهند و عدهای اینجا میکنندش وسیله تبلیغ خودشان. Link . 2 Comments Sunday, June 21, 2009
باید آنجا بودیم
چشمم می افتد به تقویم کوچک کنار صفحه :پنجشنبه ۲۸ خرداد.عجیب است٬ یعنی هنوز یک هفته نشده ؟ فکر می کردم حداقل چند هفته شده باشد. برای من که عمری گذشت. این یک هقته نصف زندگیم در کنار صفحه کامپیوتر گذشت. هراس و دلهره و نگرانی .دلشوره و تشویش و احساس دور بودن. ساعت دو یا سه نصفه شب می خوابم تا شش صبح بیدار شوم و بروم سرکار ٬ روزمرگی لعنتی ٬ روزها می شوم مرده متحرک...[+] راست میگوید پیام. هفت شبانهروز است که هرشب دو ساعت میخوابیم. شدهایم مرده متحرک. هر کاری هم میکنیم، هر چقدر هم زور میزنیم که یک جوری کمک کنیم، انگار هیچکار نکردهایم. باید آنجا بودیم. باید آنجا باشیم. Link . 0 Comments Sunday, June 14, 2009
انتخابات: فاجعه
من بعد از مدتها برگشته بودم به وبلاگ نویسی. آن هم فقط به خاطر انتخابات. و قرار بود برای همین انتخابات باشد و بعد هم تعطیل شود و بروم پی کارم. و استدالالم هم این بود که آنجا که نیستم، شاید همین وبلاگنویسی یک رای بیشتر بیاورد و یک اپسیلون کمک باشد به پیشرفت دمکراسی. بعد از پست آخری دیروز هم رفتیم رای دادیم خوش و خرم و بقیهاش گفتن ندارد که. همانجا خبرها آمد و از آن روز تا حالا چند ساعت بیشتر نخوابیدم و همینطور بهت زده ماندهام که چه میشود؟ هه! امروز مسئول شعبه ایمیل زده بود آمار داده که ۹۰٪ رای را به موسوی داده بودند. حتی ایمیلش را هم جواب ندادم. ففط چسبیدهایم به مانیتور که ببینیم چه میشود. کی فکر میکرد که جواب یک حرکت دمکراتیک را اینطوری بدهد. خدا خودش کمک کند. Link . 3 Comments Thursday, June 11, 2009 Wednesday, June 10, 2009 Tuesday, June 09, 2009
انتخابات ۵: ده علتی که به احمدینژاد رای میدهم
خوب، بعد از دیدن مقادیر زیادی مناظره و فیلم مستند من تصمیمم را گرفتم: به آقای احمدینژاد رای میدهم اگر قول دهند در دوره بعدی کارهای زیر را انجام دهند: ۱) علم را در ایران عمومی کنند. یعنی همه بتوانند "جدیِ جدی دکترا" بگیرند. مثل آقای کردان. بعد هم صدا کنند هم دیگر را: "اون فرغون رو کجا گذاشتی آقای دکتر؟" ۲) نخبگان را بیشتر به کار گیرند: آقای کردان را رئیس کمیته نوبل کنند، آقای وزیر علوم را رئیس دانشگاه کمبریج، آقازاده دکتر حسابی را مورخ رسمی دولت و به همین ترتیب. ۳) رئیس بانک مرکزی را روزمزد کنند. این طوری هر وقت خواستند میتوانند بگویند: "اصغرآقا از فردا دیگه احتیاجت نداریم. نیا!" ۴) به جای نامه نوشتن، ایمیل بزنند. به همان بلندی. بالک میل، برای تمام سران دنیا. ۵) ادبیاتشان را در مذاکراتشان با سران کشورها بیشتر ترویج کنند. از "نوچ" به "دمت گرم" و "ای ول" و "کوفت" و خلاصه سالن شش نبوی. ۶) کشور را از طریق انرژی تمیز از برق خودکفا کنند. وقتی میروند سازمان ملل سخنرانی دو سیم از یک طرف به خودشان وصل کنند و از آن به شبکه برق. ۷) به تمام دانشجویان سال اول و دوم رشتههای علوم پایه و مهندسی هنر عددسازی را جهت استفاده در گزارش آزمایشگاههایشان آموزش دهند. ۸) هر هفته سه شنبهها یک سخنرانی در کاسترو سن فرانسیسکو -یا نشد همان پارک دانشجوی تهران- در مورد نبودن همجنسگرایی در ایران و چهارشنبهها یک سخنرانی در آشویتس لهستان در مورد افسانه بودن هولوکاست انجام دهند. (اگر هم در یکی از اتاقهای گاز تنها حبسشان کردند قبض روح نشوند.) ۹) با نگهبان کاخ سفید، سرباز کرملین، گارد خانه شماره ۱۰ دانینگ استریت و بقیه نگهبانان محل اقامت سران دنیا عکس بندازند که هیچکس جرات نکند به ایران حمله کند و ایران بشود سویس. و بالاخره ۱۰) مدیریت دنیا را یکبار هم که شده از اوباما بگیرند و یک بوق بزنند. Link . 0 Comments Monday, June 08, 2009
انتخابات ۴: کو، کی، کجا؟
![]() ![]() همین جمعه، ۱۲ جون. هر چهار سال یک بار حداقل یکی دو ساعت باید بایستیم صف دیام وی. رای دادن خیلی کمتر طول میکشد، ریترنش هم بیشتر است! اطلاعات بیشتر اینجا. Link . 0 Comments Friday, June 05, 2009
انتخابات ۳: وانس اِ لایف تایم
دیدهای گاهی آدم دلش میخواهد جز یک واقعهای بشود که بعدها بگوید من هم آنجا بودم و اینها را دیدم و این کارها را کردم و الخ؟ که بشود یکی از لندمارکهای زندگی آدم؟ مثلن پایین آمدن دیوار برلین که من خیلی دلم میخواست آن روزها میشد آنجا بودم و حتی حسرت این به دلم مانده که چرا برلین غربی را ندیدم هیچ وقت؟ یا مثل مسابقه فوتبال ایران-استرالیا که دو هفته قبلش سیدنی بودم و اصلن حواسم نبود که بیشتر بمانم و بروم ملبورن؟ یا همان دوم خرداد معروف که البته فکر میکردم نتیجه از پیش تعیین شده و روز شنبهای که داشتند رایها را میشماردند ۷ صیحِ پرینستون از خواب پا نشده رفتم سر اینترنت صفحه وزارت کشور را بخوانم که خاتمی ۱۷ میلیون و من با شاخهای درآمده دلم بخواهد که ایکاش الان تهران بودم؟ حالا این انتخابات هم که از آن وقایع هست که فارغ از نتیجه آن آدم شدید دلش میخواهد این روزها تهران بود و هر جوری که میتوانست کمک میکرد و میشد جزیی از واقعهی وانس ا لابف تام. حیف باشد. Link . 0 Comments Thursday, June 04, 2009
انتخابات ۲: به احترام شرافت
یکی از خاطرات کمرنگ دهه شصت این که هر وقت میر حسین موسوی را موقع گزارش کار دولتاش در تلویزیون میدیدم، در پس لایههای ضخیم رادیکالیسم مکتبی و فارغ از نمایندگی جریان سلطهگر حاکم، یک شخصیت نجیب و متینی به نظرم میآمد. این چند روزی که مصاحبهها و فیلمهای مستند کاندیداها را دنبال میکردم، در میان حرف های نسبتن معقول موسوی، متانتاش هم پیدا بود البته. اما امشب در مناظرهاش با احمدینژاد، با اینکه نتوانست خوب حرف بزند و بیشتر ایرادات اساسی را بگوید، در نظر من حتی چند پله هم بالاتر رفت: بهترین ویژگی این آدم شد "شریف" بودنش. "شریف" نقطهی مقابل "پدرسوختگی" و "وقاحت". کلاهم را برمیدارم به افتخار شما، آقای موسوی. Link . 0 Comments Monday, June 01, 2009
انتخابات ۱: یک قدم به جلو
نامزدهای حاضر در صحنه من و همفکرانم را نمایندگی نمی کنند. اما در سالهای دوری از ایران به این شناخت رسیده ام که دموکراسی های کنونی راه درازی پیموده اند تا به این جا رسیده اند.تازه در این مرحله هم پیاپی در تداوم مبارزات گذشته دارند کار می کنند. برای بستن یک زندان و مخالفت با شکنجه کمتر از ما کار نمی کنند. مجموعه تجربه ها در ایران و امریکا به من آموخته که هر فرصت کوچکی را برای وصول به دموکراسی باید دو دستی چسبید. [مهرانگیز کار] هر وقت آدمهای روشنفکر از تحریم انتخابات یا بی تفاوتی حرف میزنند، فقط توصیه میکنم بردارند یک دوره فشرده تاریخ مدنی امریکا را بخوانند. حتی کامل هم نه. سی چهل سال اول یا داستان کمپ کردن ژاپنیها، یا قضیه مک کارتی و یا همین آخری پیتریوت اکت و گوانتانامو و شکنجه. مطمئنم به همین نظر خانم کار میرسند. Link . 1 Comments |
![]() April 2005 May 2005 July 2005 August 2005 September 2005 October 2005 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 May 2007 June 2007 July 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 May 2009 June 2009 September 2009 October 2009 November 2009 December 2009 January 2010 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 August 2010 September 2010 October 2010 February 2011 March 2011 April 2011 January 2012 May 2013 October 2013 January 2014 February 2014 March 2014 April 2014 June 2014 August 2014 December 2014 January 2015 March 2015 April 2015 May 2015 June 2015 |
![]() |
|||||||||||||
Email: 2bareh[AT]gmail[DOT]com |